ز من مدار توقع سخن از انجمنی
که نیست باعث گفتار چشم خوش سخنی
به گرد چهره خوبان چو زلف سیری کن
مکن چو خال قناعت به گوشه دهنی
به شوخی تو چراغی درین شبستان نیست
که هم در انجمنی هم برون انجمنی
ز طوطیی نتوان بود کمتر ای بلبل
تو هم ز بال و پر خویش سبز کن چمنی
چنان ز عشق تو ویران شدم که نتوان ساخت
اگر ضرور شود، از زبان من سخنی
مکش زیاد وطن آه، کاین همان وطن است
که از لباس به یوسف نداد پیرهنی
ز اشک و آه ضعیفان خاکسار بترس
که بود مشرق طوفان تنور پیرزنی
شکست قدر شکر را به گفتگو صائب
که دیده است چنین طوطی شکرشکنی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاشقانه و ناامیدی شاعر میپردازد. شاعر از نبود فضا و شرایط مناسب برای بیان عشق و سخنان زیبا در جمع صحبت میکند و به توصیف زیباییهای عشق و غمهای ناشی از آن میپردازد. همچنین هشدار میدهد که باید از درد و رنج ضعفای جامعه آگاه بود و به عواقب ناشی از آن توجه کرد. شاعر در نهایت اشاره میکند که حرفهایش از روی دلتنگی و عشق عمیقش به محبوب است و نمیتواند در این شرایط خود را بیان کند.
هوش مصنوعی: از من توقع نداشته باش که از انجمنی سخن بگویم که وجود ندارد، چرا که زیبایی کلام در گفتگویی خوب و دلنشین است.
هوش مصنوعی: به دور چهره زیباها قدم بزن و با خوشحالی به تماشایشان بنشین، اما مانند خال قناعت که به گوشه لب نشسته، محدود و کمفرصت نباش.
هوش مصنوعی: در این شب تار، چراغی وجود ندارد که هم در جمع باشد و هم خارج از جمع.
هوش مصنوعی: بلبل عزیز، تو هم مثل طوطی نباید کمتر از خودت را نشان دهی. پر و بال خود را به کار بگیر و دشت و چمنی سرسبز بساز.
هوش مصنوعی: من به حدی از عشق تو ویران و خراب شدهام که اگر هم لازم باشد، نمیتوانم حتی یک کلمه از زبانم بگویم.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که نباید به زادگاه خود زیاد افسوس خورد، زیرا این همان سرزمینی است که هنگام نیاز به یوسف، حتی پیراهنی هم به او ندادند. در واقع، اشاره دارد به بیمهری و سختیهایی که در وطن ممکن است وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: از ناله و گریه انسانهای ضعیف و بیپناه هراس داشته باش، چرا که آنها میتوانند باعث بروز مشکلات و بحرانهای بزرگ شوند، مانند طوفانی که از دل خاکستر بهوجود میآید.
هوش مصنوعی: شکست در قدر شکر به معنای این است که وقتی شکر و نعمتها از دست میرود، باید درباره آن با هم صحبت کنیم. صائب که به این موضوع توجه کرده، سوال میکند: آیا ما واقعا میدانیم چه کسانی مثل طوطی که مدام شکایت میکند، از این نعمتها استفاده کردهاند و حالا به دنبال آن هستند که چرا دیگر نیستند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سمنبرا، صنما، یارِ غمگسار منی
ستارهٔ سپهی آفتاب انجمنی
به مجلس اندر گویی که ماه بر فلکی
به موکب اندر گویی که سرو در چمنی
ز عاشقان منم اندر جهان که آن تو ام
[...]
دلم به عشق بتی را همیکند شمنی
که بر بتان به نکوئی کند همیشه منی
بتی که زلف چو قیر از بدوش پر شکند
کند به تبّت و قرقیز کاروان شکنی
شکست قیمت مشک و گل و سمن به سه چیز
[...]
گمان مبر که ز بیعیبی عمادست آن
که هجو او نکنم یا ز عجز و کم سخنی
مدیح گفت هجا کرده من بسم به عماد
برای من که هجا را بود هجا نکنی
اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی
من از تو روی نپیچم که مستحب منی
چو سرو در چمنی راست در تصور من
چه جای سرو که مانند روح در بدنی
به صید عالمیانت کمند حاجت نیست
[...]
شنیده ام که تو با دوستان وفا نکنی
من اعتماد ندارم که عهد می شکنی
به شیوه دگر افتاده ای ندانم دوش
چه خواب دیده ای امروز باز در چه فنی
چه خوانمت به که مانی جز این نمیدانم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.