گنجور

 
صائب تبریزی

رحیم شد دل دشمن ز ناتوانی من

حصار آهن من گشت شیشه جانی من

ز خار سبز به رهرو نمی رسد آسیب

ز کامرانی خصم است کامرانی من

نیارمید چو موج سراب نیم نفس

درین قلمرو وحشت سبک عنانی من

به هیچ تشنه جگر روی تلخ ننمودم

همیشه بود سبیل آب زندگانی من

به حسن عاقبت خود امیدها دارم

که صرف پیر مغان گشت نوجوانی من

که را فتاد به رویم نظر ز سنگدلان؟

که خونچکان نشد از چهره خزانی من

رسید بر لب بام زوال خورشیدم

نکرده راست نفس صبح شادمانی من

مرا شکایتی از آستین فشانان نیست

چو شمع سوخت مرا آتشین زبانی من

منم چو شبنم گل آبروی گلزارش

نمی شود نکند حسن دیده بانی من

مخور چو غنچه مرا بر دل ای چمن پیرا

که رنگ گل پرد از بال و پر فشانی من

دل شکفته نماند درین جهان صائب

اگر ز پرده برآید غم نهانی من

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کمال‌الدین اسماعیل

کجایی ای بدو لب آب زندگانی من ؟

کجایی ای غم تو اصل شادمانی من؟

ببوی وصل توام زنده، وز غمت مرده

اگر چه فارغی از مرگ و زندگانی من

بپرس حال دل من بشرح از غم خویش

[...]

مولانا

به من نگر به دو رخسار زعفرانی من

به گونه گونه علامات آن جهانی من

به جان پیر قدیمی که در نهاد من است

که باد خاک قدم‌هاش این جوانی من

تو چشم تیز کن آخر به چشم من بنگر

[...]

محتشم کاشانی

کجائی ای گل گلزار زندگانی من

کجائی ای ثمر نخل شادمانی من

ز دیده تا شدی ای شاخ ارغوان پنهان

به خون نشانده مرا اشک ارغوانی من

بیا ببین که که فلک از غم جوانی تو

[...]

سلیم تهرانی

ز عمر رفته چه نقصان به کامرانی من

بود شکوفه ی پیری، گل جوانی من

چو تب مفارقت از من گزید، می میرم

که آتش است چو شمع آب زندگانی من

چمن به باد خزان داده ام، نمانده گلی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه