دل سرگشته ما چرخ را بر کار میبندد
کمر در خدمت این نقطه نه پرگار میبندد
حجاب روی گل نظارگی را آب میسازد
عبث این بوستانپیرا در گلزار میبندد
چه سازد مهر تابان با خمیر طینت خامم؟
که این افسرده نان خویش بر دیوار میبندد
گل از باغ تماشا عشق آتشدست میچیند
پریشان میشود گل عقل تا دستار میبندد
ز پیش دیده گستاخ ما کی دست بردارد؟
گلستانی که در بر رخنه دیوار میبندد
دل من وجه سرگردانی خود را نمیداند
که وقت سیر، چشم نقطه را پرگار میبندد
چه میلرزی ز بیم مرگ بر خود، باده پیش آور
که این تبلرزه را یک ساغر سرشار میبندد
پناه از چشم فتانش به زلفش میبرم صائب
که بر هرکس ستم زور آورد زنار میبندد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چمنپیرا نه گل را دسته در گلزار میبندد
که گل در روزگار حسن او زنار میبندد
چو عشق بیتکلف دست بردار از خودآرایی
که بتوان زیج بستن عقل تا دستار میبندد
تو کز سر طریقت غافلی از شرع در مگذر
[...]
دلم هر گاه احرام طواف یار می بندد
فلک چون غنچه اش محمل بنوک خار می بندد
زپیچ و تاب آن زلف گرهگیرم بود روشن
که چشم جادوی او بندها بر مار می بندد
مرا افسرده دارد سردمهریهای او چندان
[...]
به یادتگردش رنگم به هرجا بار میبندد
ز موج گل زمین تا آسمان زنار میبندد
چسان خاموش باشم بیتوکز درد تمنایت
تپش بر جوهر آیینه موسیقار میبندد
سجودی میبرم چون سایه کلک آفرینش را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.