دل سرگشته ما چرخ را بر کار میبندد
کمر در خدمت این نقطه نه پرگار میبندد
حجاب روی گل نظارگی را آب میسازد
عبث این بوستانپیرا در گلزار میبندد
چه سازد مهر تابان با خمیر طینت خامم؟
که این افسرده نان خویش بر دیوار میبندد
گل از باغ تماشا عشق آتشدست میچیند
پریشان میشود گل عقل تا دستار میبندد
ز پیش دیده گستاخ ما کی دست بردارد؟
گلستانی که در بر رخنه دیوار میبندد
دل من وجه سرگردانی خود را نمیداند
که وقت سیر، چشم نقطه را پرگار میبندد
چه میلرزی ز بیم مرگ بر خود، باده پیش آور
که این تبلرزه را یک ساغر سرشار میبندد
پناه از چشم فتانش به زلفش میبرم صائب
که بر هرکس ستم زور آورد زنار میبندد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان چشمانداز عاطفی و روحی سراینده میپردازد. در آغاز، احساس سرگشتگی و ناتوانی دل در سامان دادن به اوضاع را توصیف میکند. در ادامه، اشاره به زیبایی و لطافت گل به عنوان نمادی از عشق و آرزو دارد که در عین حال با دشواریها و محدودیتها دست و پنجه نرم میکند. شاعر به تضاد بین عشق و عقل، و همچنین ترس از مرگ اشاره میکند و از احساسات متناقض درونی خود سخن میگوید. در نهایت، به نیاز به پناه بردن از چشمان فریبنده و زلف دلربا اشاره میکند، که نشاندهنده چالشهای عاشقانه و احساساتی است که در زندگی تجربه میکند.
هوش مصنوعی: دل بیقرار ما به چرخ زندگی مشغول میشود، اما برای خدمت به این نقطه، از هیچ تلاشی دریغ نمیکند و کمربند خود را محکم میبندد.
هوش مصنوعی: حجاب، زیبایی گل را تحتالشعاع قرار میدهد و آب به عنوان مایه حیات، در واقع بیهوده است. در این باغ زیبا، گلها به خاطر این حجاب بسته میشوند.
هوش مصنوعی: مهر تابان، با وجود زیبایی و درخشندگیاش، چه تأثیری میتواند بر روی خمیر خامی چون من بگذارد؟ که در این حال، من غمگین و ناامید، نان خود را بر دیوار میزنم تا شاید دیده شود.
هوش مصنوعی: عشقی که مانند آتش میسوزد، گل را از باغ تماشا میکند و به خاطر آن پریشان میشود. وقتی عقل تلاش میکند خود را سامان دهد و دستاری بر سر میبندد، وضعیت پیچیدهتری پیدا میکند.
هوش مصنوعی: چگونه میتواند از جلوی چشم ما دور شود؟ این گلستانی که بر روی صورت زیبای ما دیوار میکشد، هیچگاه دست برنمیدارد.
هوش مصنوعی: دل من نمیداند که چه حسی دارد؛ وقتی که چشمم به نقطهای مینگرد، آن را به دور میچرخاند و خودم را در عالم خیال گم میکنم.
هوش مصنوعی: چرا از ترس مرگ میلرزی؟ شراب را به جلو بیاور که یک لیوان پر از آن، این لرزهها را آرام میکند.
هوش مصنوعی: از نگاه جذاب او به زلفش پناه میبرم، زیرا هر کس که تحت ظلم و زور قرار گیرد، خود را برای جلوگیری از ستم محکم میبندد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چمنپیرا نه گل را دسته در گلزار میبندد
که گل در روزگار حسن او زنار میبندد
چو عشق بیتکلف دست بردار از خودآرایی
که بتوان زیج بستن عقل تا دستار میبندد
تو کز سر طریقت غافلی از شرع در مگذر
[...]
دلم هر گاه احرام طواف یار می بندد
فلک چون غنچه اش محمل بنوک خار می بندد
زپیچ و تاب آن زلف گرهگیرم بود روشن
که چشم جادوی او بندها بر مار می بندد
مرا افسرده دارد سردمهریهای او چندان
[...]
به یادتگردش رنگم به هرجا بار میبندد
ز موج گل زمین تا آسمان زنار میبندد
چسان خاموش باشم بیتوکز درد تمنایت
تپش بر جوهر آیینه موسیقار میبندد
سجودی میبرم چون سایه کلک آفرینش را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.