گنجور

 
صائب تبریزی

نماند دشت جنون را رمیده آهویی

که پیش وحشت من ته نکرد زانویی

چو قبله گمشدگان است دیده سرگردان

به محفلی که در او نیست طاق ابرویی

چو داغ لاله به هر جانبی که می نگرم

مرا احاطه نموده است آتشین رویی

چو شمع گریه مستانه را غنیمت دان

که هر نفس بود این آب تلخ در جویی

شود ز یک دل بیدار، عالمی بیدار

هزار خفته برآید ز خواب از هویی

ازان سپند درین بزم شد بلند آواز

که ساخت خرده جان صرف آتشین رویی

ازین چه سود که مویت سفید گردیده است؟

ترا چو نیست غم عاقبت سر مویی

حضور معنی بیگانه را غنیمت دان

درین زمانه که قحط است آشنارویی

مرا که ملک جهان در نظر نمی آمد

خراب ساخت تماشای طاق ابرویی

مراد مردم آزاده شستن دستی است

مرا بس است چو سرو از جهان لب جویی

نه من ز دل، نه دل از حال من خبر دارد

چو نافه ای که فتد از رمیده آهویی

شود چو فاخته صائب ز پاس دل آزاد

کسی که داد دل خود به سرو دلجویی

 
 
 
مجد همگر

دوات بودی عمری به پیش هر قلمی

به گاه شاهدی و کودکی و نیکوئی

شدی بزرگ به کار قلم شدی مشغول

سرت برند یکی کودک از هنرجوئی

دوات نیستی اکنون قلم شدی زیراک

[...]

سعدی

چه جرم رفت که با ما سخن نمی‌گویی

جنایت از طرف ماست یا تو بدخویی

تو از نبات گرو برده‌ای به شیرینی

به اتفاق ولیکن نبات خودرویی

هزار جان به ارادت تو را همی‌جویند

[...]

حکیم نزاری

خوش است عالم آزادگی و خوش خویی

بدین مقام درآ گر بهشت می جویی

اگر تو آینه ی روی دوست دریابی

به روی آینه بنگر که چون نکورویی

کدام جامِ جم آنجا که سینه ی صافی ست

[...]

امیرخسرو دهلوی

کرشمه کردن تو وقت نار و بدخویی

سزد که نو کند اکنون لباس دلجویی

چه آبروست که حسن از رخ تو می بارد

به وقت صبح که روی چو ماه می شویی

جز از تو روی کسی را نکو نمی بینم

[...]

سلمان ساوجی

تو شمع مجلس انسی و از صفا همه رویی

سر از برای چه تابی ز ما نهان به چه رویی؟

هزار دیده چو پروانه بر جمال تو عاشق

غلام دولت آنم که شمع مجلس اویی

منم ز شوق ز دیوانه تا تو سلسله زلفی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه