عاشق حذر ز آتش سودا نمی کند
مجنون ز چشم شیر محابا نمی کند
رطل گران نکرد دوا رعشه مرا
لنگر علاج شورش دریا نمی کند
گرد سبک عنان چه گرانی برد ز کوه
صندل علاج درد سر ما نمی کند
افروخت شمع طور ز بیتابی کلیم
کاری که صبر کرد تقاضا نمی کند
ارزانی خموشی و بند گران اوست
حرفی که چون نسیم دلی وا نمی کند
حج پیاده در قدم اهل دل بود
صائب چرا زیارت دلها نمی کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احوال عاشقان و ویژگیهای عشق و صبر میپردازد. شاعر بیان میکند که عشق واقعی از آتش عشق هراسی ندارد و مجنون، به خاطر زیبایی معشوق، هیچ احتیاطی نمیکند. او همچنین از رنج و درد جانکاه عشق سخن میگوید که هیچ دارویی نمیتواند آن را تسکین دهد. در ادامه به اثبات میرسد که صبر و صمیمت در این راه ارزشمند است و به سادگی نمیتوان به خواستههای دلی رسید. در نهایت، شاعر از زائران دل یاد میکند که در پی وصال محبوب واقعی هستند، اما به سادگی به هدف نمیرسند.
هوش مصنوعی: عاشق از خطر عشق نمی ترسد و هیچ احتیاطی نمی کند؛ مانند مجنون که از زیبایی چشم محبوبش هیچ هراسی ندارد.
هوش مصنوعی: وزن سنگین دارو نتوانسته است لرزش مرا درمان کند؛ همانطور که لنگر نمیتواند طغیان دریا را آرام کند.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که پرندهای سبک بال از کوه پایین میآید و با خود بویی خوش به ارمغان میآورد، اما این بوی خوش نمیتواند درمانی برای غمها و دردهای ما باشد. به عبارتی دیگر، زیبایی و خوشیهای گذرا نمیتوانند مشکلات عمیق و دردهای واقعی زندگی را برطرف کنند.
هوش مصنوعی: کلیم به شدت دلتنگی و اشتیاق خود را مانند شعلهای در کوه طور به نمایش گذاشت، و در این حالت، صبرش دیگر از او خواستهای نمیکند.
هوش مصنوعی: سکوت و بیصدایی قیمت پایینی دارد، اما کلامی که به راحتی دلها را نمیگشاید، بار سنگینی بر دوش دارد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به موضوع زیارت و ارزش آن اشاره میکند. او بیان میکند که ارزش واقعی حج و زیارت در دل روحانی و معنوی است و نه فقط قدم زدن در مکانهای مقدس. در واقع، او به این نکته اشاره دارد که اگر دلها و روحها به سمت خداوند گرایش داشته باشند، خود به خود میتوانند به زیارت حقیقی نائل شوند. بنابراین، زیارت باید از عمق وجود انسان نشأت بگیرد و فقط به ظاهر محدود نشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر هیچ آدمی اجل ابقا نمی کند
سلطان مرگ هیچ محابا نمی کند
عامست حکم میراجل بر جهانیان
این حکم بر من و تو بتنها نمی کند
غارت گر حوادث در خانۀ وجود
[...]
درد مرا طبیب مداوا نمی کند
با من ز روی لطف مدارا نمی کند
دردیست در دلم که علاجش به دست اوست
وآن سنگ دل دواش مهیا نمی کند
تیغ ستم زند به دل خستگان هجر
[...]
دنیا وفا بمردم دانا نمیکند
خوش وقت آنکه میل بدنیا نمیکند
دنیا و هر چه هست در او دام و دانه است
او مرغ زیرک است که پروا نمیکند
آندم که یار گشت فلک تیغ میزند
[...]
گر همتم کناره ز دنیا نمی کند
تقلید گوشه گیری عنقا نمی کند
تا ناخن از پلنگ نگیرد بعاریت
ایام از دلم گرهی وا نمی کند
از جور آشنا نرمد هر که آشناست
[...]
زاهد هوای عالم بالا نمی کند
این رود خشک روی به دریا نمی کند
آسوده است زاهد خشک از فشار عشق
شهباز قصد سینه صحرا نمی کند
در رستخیز رو به قفا حشر می شود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.