سیل در بنیاد تقوی از بهار افتاده است
توبه را آتش به جان از لاله زار افتاده است
تا ز سیر گلشن آن سرو خرامان پا کشید
بلبلان را گل به چشم از انتظار افتاده است
حال زخم من جدا از تیغ او داند که چیست
موجه ای کز بحر رحمت بر کنار افتاده است
جلوه فانوس دارد پرده چشم حباب
عکس رخسار تو تا در جویبار افتاده است
از رخش هر حلقه را نعل دگر در آتش است
بس که دام زلف او عاشق شکار افتاده است
می توان از هر دو عالم رشته الفت برید
دل دو نیم از درد اگر چون ذوالفقار افتاده است
سرنوشت چرخ باشد ابجد طفلانه اش
هر که را آیینه دل بی غبار افتاده است
حرص پیران را به جمع مال سازد گرمتر
آتشی کز دست خالی در چنار افتاده است
اندکی دارد خبر از حال ما افتادگان
مرغ بی بال و پری کز شاخسار افتاده است
هست امید زیستن از بام چرخ افتاده را
وای بر آن کس کز اوج اعتبار افتاده است
بی سخن می شوید از دل، دیدنش گرد ملال
بس که یاقوت لب او آبدار افتاده است
داغهای عاریت بر سینه دلمردگان
چون گل پژمرده بر روی مزار افتاده است
قدر خواب امن ومهد عافیت داند که چیست
هر که چون منصور در آغوش دار افتاده است
در کف آیینه سیماب از تپیدن باز ماند
بی قراری های ما بر یک قرار افتاده است
خواب راحت می کند کار نمک در دیده ام
دانه بی حاصلم در شوره زار افتاده است
گوهر از گرد یتیمی ساحل انشا می کند
ورنه آن دریای رحمت بیکنار افتاده است
شوید از دل دعوی خون، کشتگان خویش را
تیغ او از بس که صائب آبدار افتاده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر مربوط به احساسات و تجربیات فردی است که در اثر شکستها و ناکامیها به غم و اندوه دچار شده است. شاعر در آن به دلدادگی و حرمان در عشق، آسیبها و زخمهای روحی، و تنهایی تأکید میکند. او به تصاویر طبیعی مثل گل، بلبل و درختان اشاره میکند که نماد زندگی و زیبایی هستند، اما در تضاد با حال و روز خودش قرار دارند. شعر به عاطفههای عمیق و انسانی پرداخته و نشاندهنده امید و ناامیدی در زندگی است. در انتها، شاعر به یادآوری درد و رنجهای گذشته و تاثیر آنها بر روحیه انسان میپردازد.
هوش مصنوعی: در دل و بنیاد تقوا، سیلی به پا شده که نشانهی تغییرات و ناپایداریهاست. آتش توبه در وجود انسان، به شدت شعلهور شده و از دشتهای سرسبز و لالهها برآمده است.
هوش مصنوعی: وقتی که آن سرو زیبا از باغ خارج شد، بلبلها به خاطر انتظار گلها، بدحال و ناامید شدند.
هوش مصنوعی: حال زخم من از درد ناشی از تیغ او، فقط خود او میداند که چه احساسی دارد؛ مثل چیزی که از دریاچه رحمت به کناری افتاده باشد.
هوش مصنوعی: نوری که از چشم تو میتابد، همچون نور فانوس است و تصویر زیبای چهرهات که در آب جویبار افتاده، جلوهای خیرهکننده دارد.
هوش مصنوعی: چهره زیبا و دلفریب او به قدری جذاب است که هر حلقه از زلفش برای شکار عشق آماده است، مثل این که در آتش اشتیاق میسوزد.
هوش مصنوعی: انسان میتواند از هر دو دنیا ارتباطش را قطع کند، اما دلش از درد به دو نیم میشود اگر که مانند ذوالفقار (شمشیر حضرت علی) بر زمین بیفتد.
هوش مصنوعی: سرنوشت مانند چرخ میچرخد و نوشتههای آن به سادگی قابل فهم است. هر کسی که دلش پاک و بیآلایش است، میتواند به خوبی این نوشتهها را ببیند و درک کند.
هوش مصنوعی: طمع و حرص افراد مسن، برای accumulating ثروت، آتشینی را به وجود میآورد که از آتش خالیدستی در چنار (فضای خارج) به وجود آمده است. به عبارت دیگر، این حرص، شدت بیشتری پیدا میکند و میتواند به مشکلات بیشتری دامن بزند.
هوش مصنوعی: کسی از وضعیت ما، که به مانند پرندهای بیپر و بال بر روی زمین افتادهایم، آگاهی پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: امید به زندگی برای کسی که از اوج خوشبختی و اعتبار سقوط کرده بسیار دشوار است و برای او اندوه و تاسف خواهد بود.
هوش مصنوعی: او بدون اینکه حرفی بزند، دل را پاک میکند و فقط دیدن او باعث ناراحتی است، چرا که لبهایش به زیبایی یاقوت، درخشان و جذاب به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: زخمهای بیرحم و غمانگیز بر دل کسانی که دیگر در کنار ما نیستند، مانند گلهای پژمردهای است که بر روی قبرها قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: آنجا که خواب آرام و امنیت را ارج مینهد، هر کس که مانند منصور در آغوش خطر افتاده باشد، میفهمد اهمیت آن را.
هوش مصنوعی: در آیینهای که نقرهای است، تپش و جنب و جوش متوقف شده و نشانههای بیقراری ما به آرامش و ثبات رسیده است.
هوش مصنوعی: خواب آرامی برایم نمیماند؛ زیرا در چشمم نمک نشسته و من به مانند دانهای بیخاصیت در بیابانهای خشک و بیثمر افتادهام.
هوش مصنوعی: گوهر که نماد ارزش و زیبایی است، از سختیها و مشکلات یتیمی و تنهایی در ساحل زندگی به وجود میآید. در غیر این صورت، دریای رحمت و مهربانی خداوند در کناری خاموش و بیاستفاده مانده است.
هوش مصنوعی: از دل، دعوی خون و کشتگان خود را فراموش کنید، زیرا تیغ او آنقدر مؤثر و خونین است که صائب به زمین افتاده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواب مستی کرده چشمت، در خمار افتاده است
زلف مشکین تو، چون من، بیقرار، افتاده است
چشم بیمار تو را میرم، که در هر گوشهای
چون من مسکین، بیمارش، هزار افتاده است
کار کار افتادگان را باز میبین، گاه گاه
[...]
گر دلم در بر چو آتش بیقرار افتاده است
درّ دریای سرشکم آبدار افتاده است
سنبلت از گل پرستی در چمن پیچیده است
نرگست از خواب مستی در خمار افتاده است
ای سحاب از دیده آبی زن که باد صبح را
[...]
دیده ام تا بر رخ آن گل عذار افتاده است
اشک سرخم بر رخ زرد آشکار افتاده است
هر کسی را اختیاری هست در عالم، مرا
عشق او بر هر دو عالم اختیار افتاده است
مست و حیران و خرابم از کمال حسن یار
[...]
در غمت کارم به چشم اشکبار افتاده است
چشم را با دل مرا با چشم کار افتاده است
لاله ها را چاک می بینم گریبان غالبا
آن سهی قد را گذر بر لاله زار افتاده است
پای بر سبزه نهادی رشک زد آتش بآب
[...]
لخت دل بر جیب و جیبم بر کنار افتاده است
دست و دل گم گشته ، تا بازم چه کار افتاده است
ساز و برگ شادمانی را که می داند کجاست؟
دَرهم ، اندوه و نشاطِ روزگار افتاده است
خسته دل تر می شوم تا تلخ تر نوشم دوا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.