در چار باغ دهر نسیم مراد نیست
از ششدر جهات، امید گشاد نیست
در راه ابر، تخم تمنا نکشته ام
کشت مرا ملاحظه از برق و باد نیست
آسودگی ز عمر سبکرو طمع مدار
بر گردباد و سایه او اعتماد نیست
آن را که جذب عشق برون آرد از وطن
چون ماه مصر در گرو خیرباد نیست
در مکتبی که ساده دلان مشق می کنند
رخسار صفحه نقش پذیر مداد نیست
در عهد شیب، شکوه نسیان چرا کنم؟
کم نعمتی است این که جوانی به یاد نیست؟
صائب تلاش صحبت پروانه می کند
بیتابی چراغ ز سیلی باد نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی ناامیدی و بیثمری زندگی میپردازد. شاعر به زیباییهای دنیا اشاره میکند که در آن امید و آرزوها محقق نمیشوند. او به دنیای ناپایدار و بیاعتمادی به لذتها و خوشیهای ظاهری اشاره کرده و میگوید که آسایش واقعی و خوشبختی در این دنیا وجود ندارد. همچنین، شاعر به عشق و دلدادگی اشاره میکند که انسانها را از وطن و آرامش دور میکند. در نهایت، او به ناپایداری جوانی و یادآوریهای تلخ آن اشاره میکند، و تلاش برای خوشی و برقراری ارتباط با زیباییهای زندگی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: در باغی که در این دنیا وجود دارد، از نسیم و آرامش خبری نیست و از همه طرف، هیچ امید و گشایشی به چشم نمیخورد.
هوش مصنوعی: در مسیر ابر، من به جستجوی آرزوها نپرداختهام و بر اثر تماشا و تأثیر رعد و برق و باد، دچار تغییر و تحول نشدهام.
هوش مصنوعی: به راحتی و بدون نگرانی از عمر کوتاه خود لذت ببر، چرا که به باد و سایهاش نمیتوان اعتماد کرد.
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر عشق از سرزمینش جدا میشود، مانند ماهی که در مصر گرفتار باد خوب است و نمیتواند در بند باشد.
هوش مصنوعی: در جایی که کسانی با دلهای ساده تمرین میکنند، چهره صفحه نمیتواند نمایانگر اثر مداد باشد.
هوش مصنوعی: در دوران پیری، چرا باید بر فراموشی افسوس بخورم؟ به هر حال، این یک نعمت بزرگ است که جوانی را به خاطر نمیآورم.
هوش مصنوعی: صائب در اینجا به تلاش و آرزوی پروانه برای نزدیک شدن به چراغ اشاره میکند. در واقع، این اشتیاق و بیتابی پروانه ناشی از زیبایی و جذابیت چراغ است که هرگز نمیتواند به آن برسد، زیرا وزش باد مانع از این نزدیکی میشود. این تصویر نمادین نشاندهندهی تمایل شدید و در عین حال ناامیدی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کار از دهان او همه دم بر مراد نیست
بر هیچ اعتبار و بهیچ اعتماد نیست
بازآ که غنچه وار دل تنگ بسته است
غیر از نسیم وصل تو هیچش گشاد نیست
جان حزین من که کسی یاد او نکرد
[...]
وصلم میسر است ولی بر مراد نیست
بر دل نهم چه تهمت شادی که شاد نیست
غم میفروخت لیک به اندازه میفرست
یک دل درون سینه ما خود زیاد نیست
جایی هنوز نیست به ذوق دیار عشق
[...]
در کعبتین عشق تو نقش مراد نیست
وز ششدر غم تو امید گشاد نیست
در دشت شوق بس که به سر بردم، آن چنان
گم گشت نام من که مرا هم به یاد نیست
دادیم جان و دل ز خم زلف او نرست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.