خانه دل روشنی از دیده روشن گرفت
زنده دل را کرد در گور آن که این روزن گرفت
سرمه چشم ملایک می شود خاکسترش
هر که را برق تمنای تو در خرمن گرفت
برنمی خیزد به تعظیم قیامت از زمین
خاک دامنگیر عزلت هر که را دامن گرفت
می کند از خون خود شیرین، دهان تیشه اش
هر که چون فرهاد کار عشق بر گردن گرفت
از دل سخت تو نتوانست لطفی واکشید
آه گرم من که از ریگ روان روغن گرفت
از لباس عاریت هر کس به آسانی گذشت
در گریبان مسیحا جای چون سوزن گرفت
گوهر شهوارم اما زیر پا افتاده ام
بوسه زد بر دست خود هر کس که دست من گرفت
نیست صائب روز میدان در شمار پردلان
هر که نتواند به مردی تیغ از دشمن گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آه کز سعی رقیبان یار ترک من گرفت
دشمنان را دوست گشت و دوست را دشمن گرفت
گر شد از دستِ غمش پاره گریبانم چه غم
چون بدین تدبیر روزی خواهمش دامن گرفت
ز آن گرفتار بلا شد دل که خونم خورده بود
[...]
دیده تا رخساره دلدار را دیدن گرفت
جان ز فیض روی آن مه روی پروردن گرفت
آفتاب لایزالی برد پی در شرق و غرب
دل که در آغوش جان این ماه پروردن گرفت
بسکه در خودعاشق است آن آفتاب مه لقا
[...]
مفت آیین سخا را کی توان دامن گرفت؟
داد حاتم گنجها از دست، تا دادن گرفت
نیست راهی ملک دولت را به از افتادگی
مصر را یوسف ز راه چاه افتادن گرفت
کی تواند تافت بازوی زبان قفل سکوت
[...]
خلعت شادی خزان از قامت گلشن گرفت
خون بلبل غنچه بی باک را دامن گرفت
پرده شرم و حیا را زلف او در خون کشید
خط ز یوسف در لباس گرگ پیراهن گرفت
برق حسن او چو آه از حلقه آن زلف جست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.