ما همچو آفتاب به هرجا رسیدهایم
هر کوچهای که هست به عالم دویدهایم
وحشت کنیم ازآن که به خلق است آشنا
ما چون غزال، رام زهر خود رمیدهایم
گر خون عرق کنیم چو خورشید دور نیست
باری که آسمان نکشد ما کشیدهایم
چون میوه پخته گشت گرانی برد ز باغ
ما بار نخل چون ثمر نارسیدهایم
دلهای مرده را ز دمی زنده کردهایم
هرجا که همچو صبح قیامت دمیدهایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حضور و تاثیرگذاری شاعر در جهان میپردازد. او به رغم وجود مشکلات و نگرانیها از دوستی با مردم، به قدرت و زیبایی خود اشاره میکند. شاعر به تلاش برای زنده کردن دلهای مرده و ایجاد امید میپردازد و نشان میدهد که با وجود سختیها، همچنان به زندگی و امید ادامه میدهد. همچنین به باروری و رشد درخت نخل اشاره کرده و نشان میدهد که انتظار میکشد تا زمان مناسب برای شکوفایی و ثمر دادن برسد. در کل، شعر به مفهوم زندگی، امید و تلاش مداوم اشاره دارد.
هوش مصنوعی: ما مانند آفتاب، در هر جایی که پا گذاشتهایم، به هر کوچهای که رفتهایم، به دنیای هستی سر زدهایم.
هوش مصنوعی: ما از این که به مردم آشنا هستیم، ترس داریم. چون غزالی هستیم که بر اثر زهر خود، از دست رفته و رمیدهایم.
هوش مصنوعی: اگر به اندازه کافی تلاش و زحمت بکشیم، مانند خورشید، به زودی به هدفمان خواهیم رسید و آسمان نیز ما را پشتیبانی خواهد کرد.
هوش مصنوعی: وقتی میوه به مرحلهی رسیدگی و پختگی میرسد، نمیتوان از آن انتظار برآورده شدن خواستهها را داشت. ما نیز مانند میوههای نارس هستیم که هنوز به کمال نرسیدهایم و نمیتوانیم ثمرهای از خود تولید کنیم.
هوش مصنوعی: ما با یک لحظه بارش عشق، دلهای مرده و بیروح را زنده کردهایم، در هر جایی که نور و حیات دوباره تابیده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کو نزل عاشقان که منزل رسیدهایم
جان نورهان دهیم که نادیده دیدهایم
آزاده رسته از در دربند حادثات
رستی خوران به باغ رضا آرمیدهایم
چون چار هفته مه که به خورشید درخزد
[...]
ما خدمت تورا که بجانش خریده ام
بهر سعادت دو جهانی گزیده ایم
بر تو برای خدمت منّت نمی نهیم
ما خود برای خدمت تو آفریده ایم
انصاف درگه تو بهانه ست ورنه ما
[...]
پنجاه سال خون دلِ رز مکیدهایم
جان را چو جانِ خویش به جان پروریدهایم
نزدیکِ عقل هیچ دگر نیست جانِ جان
جزمیکه ما به تجربه این جا رسیدهایم
از جامِ باده بارکشی ساختیم وزو
[...]
دور از تو دلبرا چه جفاها کشیده ایم
وز طعن دشمنان چه سخنها شنیده ایم
آنها که دیده از غمت ای نور دیده دید
نشنیده ایم از کس و هرگز ندیده ایم
در دور چرخ سفله ز دست حریف هجر
[...]
نوروز و عید ماست که روی تو دیدهایم
وز شام غم به صبح سعادت رسیدهایم
ای نور دیده! چهرهٔ روشن به ما نمای
کز بهر دیدن تو سراپای دیدهایم
از آرزوی روی و لب جانفزای تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.