گنجور

 
صائب تبریزی

ما همچو آفتاب به هرجا رسیده‌ایم

هر کوچه‌ای که هست به عالم دویده‌ایم

وحشت کنیم ازآن که به خلق است آشنا

ما چون غزال، رام زهر خود رمیده‌ایم

گر خون عرق کنیم چو خورشید دور نیست

باری که آسمان نکشد ما کشیده‌ایم

چون میوه پخته گشت گرانی برد ز باغ

ما بار نخل چون ثمر نارسیده‌ایم

دل‌های مرده را ز دمی زنده کرده‌ایم

هرجا که همچو صبح قیامت دمیده‌ایم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خاقانی

کو نزل عاشقان که منزل رسیده‌ایم

جان نورهان دهیم که نادیده دیده‌ایم

آزاده رسته از در دربند حادثات

رستی خوران به باغ رضا آرمیده‌ایم

چون چار هفته مه که به خورشید درخزد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

ما خدمت تورا که بجانش خریده ام

بهر سعادت دو جهانی گزیده ایم

بر تو برای خدمت منّت نمی نهیم

ما خود برای خدمت تو آفریده ایم

انصاف درگه تو بهانه ست ورنه ما

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال‌الدین اسماعیل
حکیم نزاری

پنجاه سال خون دلِ رز مکیده‌ایم

جان را چو جانِ خویش به جان پروریده‌ایم

نزدیکِ عقل هیچ دگر نیست جانِ جان

جزمی‌که ما به تجربه این جا رسیده‌ایم

از جامِ باده بارکشی ساختیم وزو

[...]

جهان ملک خاتون

دور از تو دلبرا چه جفاها کشیده ایم

وز طعن دشمنان چه سخنها شنیده ایم

آنها که دیده از غمت ای نور دیده دید

نشنیده ایم از کس و هرگز ندیده ایم

در دور چرخ سفله ز دست حریف هجر

[...]

حیدر شیرازی

نوروز و عید ماست که روی تو دیده‌ایم

وز شام غم به صبح سعادت رسیده‌ایم

ای نور دیده! چهرهٔ روشن به ما نمای

کز بهر دیدن تو سراپای دیده‌ایم

از آرزوی روی و لب جان‌فزای تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه