گنجور

 
صائب تبریزی

نخل قد تو به باغی که خرامان گردد

سرو در زیر پر فاخته پنهان گردد

چون به گلزار روی خواب خمار آلوده

گل ز خمیازه آغوش پریشان گردد

هر سیه روز به کیفیت چشمش نرسد

سرمه را جوهر آن نیست که حیران گردد

رنگ از چهره گلهای هوس محو شود

چون سهیل عرق شرم فروزان گردد

شرط عشق است که تا شور محبت باقی است

زخم ناسور به دنبال نمکدان گردد

صائب از پرتو حسن است که بلبل شده است

طوطی از صحبت آیینه سخندان گردد