ترا از ساده لوحی هر که گل در پیرهن ریزد
خس و خاشاک در جیب و گریبان سمن ریزد
تو با آن قد موزون چون به باغ آیی عجب نبود
که طوق قمریان از رعشه سرو چمن ریزد
عقیق از منت خشک سهیل آسوده می گردد
اگر لعل لبش ته جرعه بر خاک یمن ریزد
زشمعی برگ آسایش طمع دارم که از شوخی
پر پروانه جای برگ گل در پیرهن ریزد
به روی آتشین او اشارت کرده پنداری
که آتش از سر انگشت شمع انجمن ریزد
قیامت می کند تا حشر هر گردی کز او خیزد
به هر خاکی که ناز از قامت آن سیمتن ریزد
جگرگاه زمین را از ملاحت داغ می سازد
زشور عشق او هر قطره ای کز چشم من ریزد
ندارم گرچه چون یعقوب چشمی، چشم آن دارم
که گرد راه بوی پیرهن در چشم من ریزد
ندارد قطره ای آب مروت لعل سیرابش
مگر بر آتش من آبی آن چاه ذقن ریزد
نگردد آب گرد دیده غواص سنگین دل
صدف هر چند زیر تیغ گوهر از دهن ریزد
ندارد عالم ایجاد چون من واژگون بختی
که رنگ شام غربت در دلم صبح وطن ریزد
چو شست از نقش شیرین دست خود فرهاد، دانستم
که آخر تیشه زهر خویش را بر کوهکن ریزد
زروشن گوهری بر خویشتن هموار می سازم
مرا هر کس چو آتش خار و خس در پیرهن ریزد
اگرچه تنگدستم غیرت مردانه ای دارم
که ریزد خون خود هر کس که آب روی من ریزد
زبس کز دل غبارآلود می آید کلام من
چو بردارم قلم خط غبار از کلک من ریزد
نه ای از غنچه کمتر، آنچنان از پوست بیرون آ
که روی تازه ات گل در گریبان کفن ریزد
زحیرانی نداند در گریبان که آویزد
سخن در کلک من از بس که بر روی سخن ریزد
دلی کز عشق زخمی نیست صائب کی به شور آید؟
اگر صد نافه مشک از سر زلف سخن ریزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیباییست و احساساتی عمیق را نسبت به معشوق بیان میکند. شاعر با استفاده از تصاویری زنده و خیالپردازانه، به توصیف زیباییهای معشوق و اثرات آن بر دنیای پیرامون میپردازد. او به اشاره به تجلی عشق و احساسات شدید خود، از استعارهها و نمادهای مختلف استفاده میکند. عشق او همچون آتش است که همهچیز را تحت تأثیر قرار میدهد و شاعر قطرههای اشک و چشمی پر از اشتیاق دارد که در پی وصل معشوقش است. در نهایت، این شعر بیانگر درد و زیبایی همزمان است و نشان میدهد که عشق چقدر میتواند زندگی را تحت تأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: هر که به سادگی تو در لباسش گل بریزد، در حقیقت مانند کسی است که در جیب و دامن خود خاشاک و زباله جمع میکند.
هوش مصنوعی: وقتی تو با آن قامت موزون و زیبایت به باغ میرسی، جای تعجب نیست که گردنبند پرندگان بر اثر لرزش درختان و گیاهان بیفتد.
هوش مصنوعی: سنگ عقیق از خشکی ستاره سهیل راحت میشود، اگر لبهای سرخ او جرعهای بر خاک یمن بریزند.
هوش مصنوعی: من از شمعی که باعث آرامش من است، امید دارم که این شمع، شوخیاش باعث میشود پروانهها به جای گلبرگها بر پیراهنم بریزند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که زیبایی و جذبه او چنان است که گویی شعلههای آتش از نوک انگشتانش بیرون میریزند و همه را مست و شگفتزده میکند.
هوش مصنوعی: روز قیامت فرا میرسد و در آن روز، هر گرد و غباری که از این زمین برمیخیزد، به نحوی به آن زیبایی و جذابیت اشاره دارد که از قامت شگفتانگیز او ناشی میشود.
هوش مصنوعی: عشق او آنقدر عمیق و سوزان است که هر قطره اشکی که از چشمان من میریزد، شادی و زیبایی را در دل زمین ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: هرچند که من مانند یعقوب، چشمی برای دیدن ندارم، اما چشمی دارم که بتواند بوی پیراهن را در مسیر ببیند.
هوش مصنوعی: قطرهای از مروت و فداکاری موجود نیست که بتواند لعل (عشق) را سیراب کند، مگر اینکه بر روی آتش احساس من، آبی بریزد که از چاه ذقن (محبوب) جاری میشود.
هوش مصنوعی: آب در چشم غواص غمگین نمیچرخد، هرچند که در زیر ضربههای ارزشمند، دانههای گوهر از دهنش بیرون میریزد.
هوش مصنوعی: دنیای خلقت هیچکس را مانند من که بختی بدی دارم و جدایی را تجربه میکند، ندارد؛ زیرا در دل من، رنگ غم و دوری از وطن مانند صبحی که نویدبخش روشنایی است، قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: وقتی فرهاد از تصویر دلنشین عشقاش دست کشید، فهمیدم که در نهایت، او باید با تیشهی زهرآگین خود، به کوه و دردهایی که در آن دارد، آسیب بزند.
هوش مصنوعی: من به روشنی و زیبایی خود اهمیت می دهم و سعی میکنم شخصیت و ارزشهای خود را حفظ کنم. اما اگر دیگران بخواهند مرا ناراحت کنند یا بر من خشم ببارند، مانند این است که بیرحمانه بر من خردهگیری کرده و در من زخم میزنند.
هوش مصنوعی: هرچند که از نظر مالی در مضیقه هستم، اما غیرت مردانهای دارم که اگر کسی بر آبرویم لطمه بزند، خون خود را فدای آن میکنم.
هوش مصنوعی: در دل من آنقدر غم و غبار وجود دارد که وقتی چیزی را مینویسم، کلامم آغشته به این غم و غبار میشود، انگار که هر بار که قلم را برمیدارم، آثار غبار از نوشتارم میریزد.
هوش مصنوعی: از خودت کمتر از غنچه نباش، آنچنان شکوفا شو که گلهای تازهات در دامن مرگ بریزد.
هوش مصنوعی: نه کسی میتواند به درستی وضعیت درونی من را درک کند و نه میتواند بفهمد چه سخنانی در دل من وجود دارد. این به خاطر آن است که افکار و احساسات من آنقدر درهم و برهماند که به راحتی نمیتوان آنها را بیان کرد.
هوش مصنوعی: دلِ کسی که از عشق جراحتی ندیده باشد، چگونه میتواند شور و هیجان پیدا کند؟ حتی اگر صدها بوی خوش از موهای کسی در اشعارش بیافتد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.