مستی و بی خبری رتبه عام است اینجا
ابجد تازه سوادان خط جام است اینجا
از سفر کردن ظاهر، نشود کار تمام
هر که در خویش سفر کرد تمام است اینجا
نشود جمع، زبان آوری و سوختگی
سخن از شمع مگویید که خام است اینجا
سخن عشق چو آید به میان خامش باش
لب گشودن به تکلم لب بام است اینجا
عارفان تلخ لب خود به شکایت نکنند
کجروی های فلک گردش جام است اینجا
تلخکامی نبود در شکرستان وصال
نامه آور نگه و بوسه پیام است اینجا
صید خود گوشه نشینان به توجه گیرند
دیده منتظران حلقه دام است اینجا
به غم این یک دو نفس را گذراندن ستم است
خنده صبح به دلگیری شام است اینجا
ذره تا مهر ندارند درین بزم قرار
بنما خاطر آسوده کدام است اینجا
در غم آباد فلک رخنه آزادی نیست
چشم تا کار کند حلقه دام است اینجا
پای در خلوت ما از در عادت مگذار
در دل باز چو شد وقت سلام است اینجا
زلف را شانه زد، ای بال فشانان چمن
زود خود را برسانید که دام است اینجا!
نیست مقبول دل عشق، پسندیده عقل
هر که آدم بود آنجا، دد و دام است اینجا
تا در آتشکده دل نگدازی صائب
دعوی پختگی اندیشه خام است اینجا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حالت مستی و بیخبری از واقعیات میپردازد و به اهمیت سفر درونی و شناخت خود اشاره میکند. شاعر میگوید که جمعآوری تجربهها و سخن گفتن در مورد عشق بدون شناخت عمیق، بیفایده است. عارفان به شکایت نمیپردازند و در زمین عشق، درد و تلخی وجود ندارد. در عالم عشق، هر کس که به دنبال آزادیست، باید زودتر از دامهای دنیا رها شود. در نهایت، شاعر به عدم تطابق عقل و عشق اشاره کرده و میگوید که برای درک عمیق عشق و وجود، باید به دل گرمایی بخشید و تجربه واقعی اندیشه را از سر بگذرانید.
هوش مصنوعی: در اینجا، حالت سرخوشی و بیخبری وضعیت عادی و متداولی است. در این مکان، نوشتار و هنر جدیدی وجود دارد که با زیبایی خاصی همراه است.
هوش مصنوعی: سفر کردن به ظاهر، کافی نیست؛ فقط کسانی که به درون خود سفر کنند، به حقیقت و کمال میرسند.
هوش مصنوعی: در این متن به این موضوع اشاره شده که جمع شدن افراد و صحبت کردن آنها نمیتواند مانع از سوختن و خرد شدن یکی از افراد شود. در واقع، اینجا موضوع سخن گفتن و توانایی برقراری ارتباط مطرح است، و به نوعی به این اشاره میکند که وجود شمعی که در حال سوختن است نشاندهنده وضعیت ناپایداری است و صحبت کردن در این شرایط چندان موثر نیست.
هوش مصنوعی: وقتی بحث عشق به میان میآید، بهتر است سکوت کنی. صحبت کردن در این مورد به مانند باز کردن دریچهای بر روی بلندی است که ممکن است خطرناک باشد.
هوش مصنوعی: عاشقان و عارفان برای بیان ناراحتیها و نارضایتیهای خود از زندگی و مشکلات آن، تلخیها را با شکایت بیان نمیکنند. آنها میدانند که ناهنجاریها و بیعدالتیها در زندگی تنها به خاطر گردش و فراز و نشیبهای سرنوشت است.
هوش مصنوعی: در سرزمین شیرین وصال، هیچ تلخی وجود ندارد. نامهای که آوردهاند، پیغامی از نگاه و بوسه است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که افرادی که در گوشه نشینی و تنهایی هستند، با توجه و دقت به شکار خود مینگرند. در این فضا، کسانی که در انتظار هستند، در معرض دامهای زندگی قرار دارند. به طور کلی، در اینجا نوعی هشدار دربارهٔ بیخبری و آسیبپذیری در حالت انتظار بیان شده است.
هوش مصنوعی: تحمل غم و اندوه برای مدتی کوتاه ظلم و ستم است، مثل اینکه صبح با شادی بخندیم اما در دل به خاطر غم شب دچار پریشانی شویم.
هوش مصنوعی: قطرههای کوچک بدون محبت و دوستی در این میهمانی جایی ندارند. پس برای آرامش خاطر، بهتر است بدانیم در اینجا چه چیزی موجب خوشحالی است.
هوش مصنوعی: در دنیای پر غم و اندوه، جایی برای آزادی وجود ندارد و چشمها فقط به کار دامگذاری مشغولند. در اینجا همه چیز در دام و تلههای سخت محدود شده است.
هوش مصنوعی: به محفل ما پا نگذار، چون در عادت معمولی بودی. دل را به روی کسی باز کن، زیرا اکنون وقت سلام و شادمانی است.
هوش مصنوعی: زلف را شانه زد، ای پرندههای پروازکننده در چمن، سریعاً بیایید که اینجا تلهای آماده شده است!
هوش مصنوعی: این دنیا جای مناسب عشق نیست و عقل آن را نمیپسندد؛ هر که انسان باشد در آنجا وجود دارد، اما در اینجا فقط حیوانات و شکارچیان هستند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که در آتشکده دل احساس و تجربه نداشته باشی، ادعای رشد و کمال فکر، بیپایه و بیاساس است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
این چه مجلس چه بهشت این چه مقام است اینجا
عمر باقی رخ ساقی لب جام است اینجا
دولتی کز همه بگذشت ازین درنگذشت
شادئی کز همه بگریخت غلام است اینجا
چون در آیی به طربخانه ما با غم دل
[...]
طرف باغ و لب جوی و لب جام است اینجا
ساقیا خیز که پرهیز حرام است اینجا
شیخ در صومعه گر مست شد از ذوق سماع
من و میخانه که آن حال مدام است اینجا
لب نهادی به لب جام و ندانم من مست
[...]
کوی عشق است و همه دانه و دام است اینجا
جلوهٔ مردم آزاده حرام است اینجا
هرکه بگذشت در این کوی به بند افتادهست
طائر بی قفس و دام کدام است اینجا
آنکه هر گام بلغزید در این کوی برفت
[...]
نه همین طوق گلو حلقهٔ جام است اینجا
گر همه موج شراب است که دام است اینجا
زله از خوان لئیمان چه بری بهر عیال
جز ندامت که کشی بر تو حرام است اینجا
بندهٔ پیر خرابات شوم کز ره لطف
[...]
هست این میکده و دعوت عام است اینجا
قسمت باده به اندازهٔ جام است اینجا
حرف آن راز که بیگانهٔ صوت است هنوز
از لب جام چکید است و کلام است اینجا
نشه از حال بگیرند و گذشتند ز قال
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.