پردهدارِ حرفِ دعوی کن لبِ خاموش را
از دبستان برمیاور طفلِ بازیگوش را
مور بر خوانِ سلیمان خونِ خود را میخورد
خرمنِ گل مایهٔ حسرت بود آغوش را
نیست بر بالای دستِ خاکساری هیچ دست
خشتِ خُم مینوشد اول، بادهٔ سرجوش را
باغبان گل را کند سیراب از بهرِ گلاب
ساقی از می بهربردن میفزاید هوش را
جز پشیمانی سخنچینی ندارد حاصلی
حلقهٔ بیرونِ در کُن در مجالس گوش را
مستی و مخموری عالم به هم آمیخته است
دورباش! نیش در دنبال باشد نوش را
این زمان در زیرِ بارِ کوهِ منت میروم
من که میدزدیدم از دستِ نوازش دوش را
گِردِ آن چاهِ زنخدان در زمانِ خط مگرد
بیشتر باشد خطر از چاه ها خسپوش را
بر سرِ بی مغز، صائب کسوتِ پشمین منه
از سرِ خوانِ تهی بردار این سرپوش را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بر جگر تا خورده ام نیش خمار نوش را
می کنم با درد سودا باده سرجوش را
مهر بر لب زن که در خون غوطه (ور هرگز نساخت)
زخم دندان پشیمانی لب خاموش را
چون صدف هر کس به غور بحر خاموشی رسید
[...]
زیور تن صحت اعضاست اهل هوش را
نیست دری پربهاتر از شنیدن گوش را
هست کم حرفی حدیثی معنیش فهمیدگی
از کتاب عقل سطری دان لب خاموش را
بردبارانند بر خلق جهان سرور از آن
[...]
تا گشود از بهر گفتاری لب خاموش را
در شکر آمیخت آن اهل زمرّدپوش را
روز اول کرد ما را چشم مست او خراب
بادهپیمایی نشاید ساقی مدهوش را
تشنه نیسان چو مردان سعادتمند باش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.