گنجور

 
صائب تبریزی

دیده از عیب کسان در خواب چون مخمل کنید

چون رسد نوبت به عیب خود، نظر احول کنید

باعث رنگینی دیوان محشر می شود

چهره از اشک پشیمانی اگر جدول کنید

قامت خم چون مه نو در کمین پس خم است

زودتر آیینه تاریک خود صیقل کنید

پرده ظلمت به قدر روشنی گردد زیاد

عالمی بر خود چرا تاریک از مشعل کنید؟

تا بود دل در درون سینه بیتابی بجاست

این سپند شوخ را بیرون ازین منقل کنید

کوته اندیشی است دیدن اول هر کار را

در مآل کارها اندیشه از اول کنید

دردسر بسیار دارد پاس دلها داشتن

شانه آن زلف را زنهار از صندل کنید

مشرق خورشید تابان می شود صائب چو صبح

سینه خود را به نور صدق اگر صیقل کنید