گنجور

 
صائب تبریزی

تیغ ستم ببین چه به زلف ایاز کرد

پا از گلیم خویش نبایددراز کرد

پستان حنظلم به دهن تنگ شکرست

نتوان به تلخروییم از شیر باز کرد

بر جبهه اش غبار خجالت نشسته باد

سیلی که بر خرابه من ترکتاز کرد

در آستین بخت بلندست این کلید

نتوان به زور دست در فیض باز کرد

مست خیال را به وصال احتیاج نیست

بوی گلم ز صحبت گل بی نیاز کرد

در پرده بود راز حقیقت گشاده روی

منصور از برای چه افشای راز کرد

سرو تو پیش من ره آزادگی گذاشت

رخسار ساده تو مرا پاکباز کرد

صائب به پیشگاه حقیقت قدم گذاشت

مردانه طی کوچه تنگ مجاز کرد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۴۰۶۰ به خوانش مریم فقیهی کیا
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
کسایی

آن کس که بر امیر در مرگ باز کرد

بر خویشتن نگر نتواند فراز کرد

امیر معزی

آن بت که بر دلم در شادی فرازکرد

یک باره بر دلم دری ز مهر باز کرد

زلف جو سام بر دل مسکین من فکند

تا بر دلم جهان در خورشید باز کرد

بی‌خواب کرد چشم دلم در فراق خویش

[...]

فلکی شروانی

تا بر دل من آن بت طناز ناز کرد

صد در ز ناز بر دل من باز باز کرد

عطار

تا دوست بر دلم در عالم فراز کرد

دل را به عشق خویش ز جان بی نیاز کرد

دل از شراب عشق چو بر خویشتن فتاد

از جان بشست دست و به جانان دراز کرد

فریاد برکشید چو مست از شراب عشق

[...]

اوحدی

ترکم به خنده چون دهن تنگ باز کرد

دل را لبش ز تنگ شکر بی‌نیاز کرد

کافر، که رخ ز قبله بپیچیده بود و سر

چون قامتش بدید به رغبت نماز کرد

ای دلبری که عارض چون آفتاب تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه