روی تو غنچه ساخت گل آفتاب را
در هم شکست کوکبه ماهتاب را
دوری مکن ز صحبت نیکان که می کند
گوهر عزیز در نظر خلق آب را
پروای رستخیز ندارند راستان
روز حساب، عید بود خودحساب را
بی عشق خون مرده بود دل به زیر پوست
از آتش است گریه خونین کباب را
روشندلان ز تیغ زبانند بی نیاز
حاجت به شمع نیست شب ماهتاب را
صورت پرست فیض ز معنی نمی برد
بلبل به جای گل نپرستد گلاب را
معنی شود ز نازکی لفظ، دلپذیر
در شیشه است جلوه دیگر شراب را
هر کس که از خسیس کند مردمی طمع
دارد توقع از گل کاغذ گلاب را
صائب ز مد عمر اقامت طمع مدار
آرام نیست جلوه موج سراب را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بر عقاب کرده تقدم ثواب را
وی بر خطا گزیده طریق صواب را
در مستی ار ز بنده خطایی پدید شد
مست از خطا نگردد واجب عقاب را
گر در گذاری از تو نباشد بسی دریغ
[...]
ساقی کمی قرین قدح کن شراب را
مطرب یکی به زخمه ادب کن رباب را
جام از قیاس آب و می از جنس آتش است
ساقی نثار مرکب آتش کن آب را
بفکن مرا به باده ای و مست و خراب کن
[...]
گر ماه من برافکند از رخ نقاب را
برقع فروهلد به جمال آفتاب را
گویی دو چشم جادوی عابدفریب او
بر چشم من به سحر ببستند خواب را
اول نظر ز دست برفتم عنان عقل
[...]
دیوانه می کنی دل و جان خراب را
مشکن به ناز سلسله مشک ناب را
بی جرم اگر چه ریختن خون بود و بال
تو خون من بریز ز بهر ثواب را
بوی وصال در خور این روزگار نیست
[...]
زان پیش کاتصال بود خاک و آب را
عشق تو خانه ساخته بود این خراب را
مهر رخت ز آب و گل ما شد آشکار
پنهان به گل چگونه کنند آفتاب را؟
تا کفر و دین شود، همه یک روی و یک جهت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.