منم آن سیل که دریا نکند خاموشم
کوه را کشتی طوفان زده سازد جوشم
از ملامت نکنم شکوه ز بی حوصلگی
سخن تلخ می تلخ بود در گوشم
جوش من لنگر آرام نمی داند چیست
نیست چون باده نارس دو سه روزی جوشم
از خرابات مغان پای بروی نگذارم
تا سبو دست نوازش نکشد بر دوشم
چشم پرکار بتان ساغر خالی است مرا
می گلرنگ چه باشد که رباید هوشم
نیم ایمن ز پشیمانی بی انصافان
به زر قلب اگر یوسف خود بفروشم
گرچه از شمع تهی نیست کنارم شبها
دایم از شرم چو محراب تهی آغوشم
نیست از نوش چو زنبور به جز نیش مرا
اگرچه نه دایره شد شان عسل از نوشم
منم آن کودک بدخو که ز ناسازی دل
نتوان کرد به کام دو جهان خاموشم
چون به پای خم می سر نگذارم صائب؟
من که از باده گلرنگ فزاید هوشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و تنشهای درونی شاعر اشاره دارد. او با مقایسه خود با سیلی پر آب که هرگز خاموش نمیشود، به قدرت و شجاعت خود در برابر مشکلات زندگی میپردازد. شاعر از بیصبری و بیحوصلگی خود سخن میگوید و تأکید میکند که نمیتواند خاموش بماند. او همچنین به تمایل خود برای دوری از موانع و محدودیتها اشاره میکند و این که همچنان در جستجوی زیبایی و خوشی است. در نهایت، توصیف او از ناپایداری و تناقضات زندگی و روانش، نشان دهنده احساس انزوا و افسردگی اوست.
هوش مصنوعی: منم آن سیلی که هیچگاه دریا نمیتواند مرا آرام کند، من تواناییای دارم که کوهها را در برابر طوفان به لرزه در میآورم.
هوش مصنوعی: من دیگر از انتقاد کسی ناراحت نمیشوم، زیرا سخنان تلخ و بیحوصلگی در گوشم طعم تلخی دارد.
هوش مصنوعی: جوشش من هیچگاه آرام نمیگیرد و نمیداند که چرا چنین حالتی دارد. مثل شرابی که هنوز ناب نرسیده، چند روزی است که به جوش آمدهام.
هوش مصنوعی: من از میخانه و حال و هوایش جدا نمیشوم تا زمانی که جامی از شراب، با نوازش بر دوشم قرار نگیرد.
هوش مصنوعی: چشمان زیبا و پرمشغله معشوقان، برای من ساغر و بادهای خالی دارند. گلهای خوشرنگ و زیبایی که در میانشان هست، چه خاصیتی دارد که عقل مرا به چالش بکشد؟
هوش مصنوعی: من در میانهی ناپایداری و بیعدالتیها به سر میبرم، اگر ناچار شوم برای نجات از پشیمانی، حتی ارزشمندترین چیزی که دارم را هم بفروشم.
هوش مصنوعی: هرچند که همیشه در کنارم شمعی وجود دارد، اما شبها به خاطر شرم و خجالت، آغوشم خالی است و احساس تنهایی میکنم.
هوش مصنوعی: از می و شراب جز زخم و آسیب چیزی برای من نیست، هرچند که طعم عسل از شرابم لذتبخشتر است.
هوش مصنوعی: من همان کودک نافرمانی هستم که به خاطر نارضایتی قلبم نتوانستم به خوشحالی در این دو جهان برسم و در سکوت ماندهام.
هوش مصنوعی: وقتی با خم شراب روبرو میشوم، به هیچ چیز جز لذت نمیاندیشم. من که از نوشیدن شراب رنگین لذتی دوچندان میبرم، هیچ حالتی را در آن لحظه نمیپذیرم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دست عشقت قدحی داد و ببرد از هوشم
خم می گو: سر خود گیر، که من در جوشم
بر رخ من در میخانه ببندید امشب
که کسی نیست که: هر روز برد بر دوشم
من که سجاده به می دادم و تسبیح به نقل
[...]
می درم جامه و از مدعیان می پوشم
می خورم جامی و زهری بگمان می نوشم
من چو از باده گلرنگ سیه روی شدم
چه غم از موعظه ی زاهد ازرق پوشم
هر که از مستی و دیوانگیم نهی کند
[...]
من که از آتشِ دل چون خُمِ مِی در جوشم
مُهر بر لب زده، خون میخورم و خاموشم
قصدِ جان است طمع در لبِ جانان کردن
تو مرا بین که در این کار به جان میکوشم
من کِی آزاد شَوَم از غمِ دل؟ چون هر دَم
[...]
گرچه از آتش دل چون خم می درجوشم
مهر بر لب زده خون می خورم و خاموشم
قصد جان است طمع در لب جانان کردن
تو مرا بین که در این کار به جان می کوشم
حاش الله که نیم معتقد طاعت خویش
[...]
نوبهارست و در انجام طرب میکوشم
لب گل میمکم و خون جگر مینوشم
جلوه نخل مرادم نفریبد هرگز
گر همه شعله شود در هوس آغوشم
خسم و فرقت بیبرگی وی سوخت مرا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.