گنجور

 
صائب تبریزی

از ناله نسیمیش به بستان نرسیده

از گریه غباریش به دامان نرسیده

عشقی نفشرده است به سرپنجه دلش را

شهباز به آن کبک خرامان نرسیده

این جلوه فروشی، گل آن است که هرگز

سرپنجه خاریش به دامان نرسیده

رنگش نرسانده است پر و بال پریدن

گلچین خزانش به گلستان نرسیده

از فیض نگهبانی شرم است که هرگز

آسیب به آن سیب زنخدان نرسیده

دندان شکن خواهش ارباب هوس باش

تا میوه باغ تو به دندان نرسیده

ای آه زلیخا سر راهی به صبا گیر

چندان که به نزدیکی کنعان نرسیده

زنهار به جیب کفن من بگذارید

طومار شکایت که به پایان نرسیده

در غنچگیش گوشه دستار رباید

هرگز گل این باغ به دامان نرسیده

صائب دو سه روزی بخور از طرف عذارش

تا از طرف شرم نگهبان نرسیده

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
اوحدی

می‌نالم ازین کار به سامان نرسیده

وین درد جگر سوز به درمان نرسیده

جانا، سخنست این همه سوراخ ببینید

بر سینهٔ این کشتهٔ پیکان نرسیده

افسوس! که موری نشکستیم درین خاک

[...]

نظیری نیشابوری

در عهد تو یک سر به گریبان نرسیده

کش چاک دل از سینه به دامان نرسیده

محمود پریشان سر زلف ایازست

کاریست محبت که به سامان نرسیده

مجنون نشد آرام پذیر از رخ لیلی

[...]

کلیم

هیچت خطر از دیده گریان نرسیده

چون شمع سرشکت بگریبان نرسیده

از بسکه جهانی سر پابوس تو دارند

نوبت بسر زلف پریشان نرسیده

تا آتش شوقی نبود خوش نتوان زیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه