گنجور

 
صائب تبریزی

خاطر جمع مرا پیری پریشان حال کرد

تار و پود هستیم را رشته آمال کرد

شد به دست افشاندن از روی زمین حاصل مرا

آنچه اسکندر به زور بازوی اقبال کرد

با وجود خاکساری سربلند افتاده ام

چون فروغ مهر و مه نتوان مرا پامال کرد

تشنه چشمان هوس را سیری از دیدار نیست

چون توان آیینه را قانع به یک تمثال کرد؟

فاش شد از یک قدح رازی که در دل داشتم

سوز پنهان مرا بی پرده این تبخال کرد

بر سر خاک شهیدان رنجه سازی گر قدم

دعوی خون را همین جامی توان پامال کرد؟

کرد چون مه عاقبت از رنج باریکش هلال

جام هر کس را فلک از مهر مالامال کرد

چرخ سنگین دل بر آتش داشت روی نازکش

از شراب بیغمی تا چهره را گل آل کرد

حسن را آرایشی چون چشم پاک عشق نیست

طوق قمری سرو را مستغنی از خلخال کرد

داشتم از زندگی امید حسن عاقبت

عشق در پیری مرا بازیچه اطفال کرد

از دل پررخنه فیض ابر رحمت یافتیم

کشت مار اسیر چشم از آب این غربال کرد

گر به این عنوان شود صائب سخن بی اعتبار

طوطی گویای ما را زود خواهد لال کرد

 
 
 
سلمان ساوجی

ای شهنشاهی که این چرخ مقوس روز رزم

طایران فتح را از پر تیرت بال کرد

طینت پاک تو را از جوهر عقل آفرید

آن خداوندی که شخص آدم از صلصال کرد

گرد خیلت را ظفر در چشم دولت سرمه کرد

[...]

محتشم کاشانی

چون طلوع آن آفتاب از مطلع اقبال کرد

ماند تن از شعف و جان از ذوق استقبال کرد

ترک ما ناکرده از بهر سفر پا در رکاب

ترکتاز لشگر هجران مرا پامال کرد

اول از اهمال دوران در توقف بود کار

[...]

صائب تبریزی

سیل اشک من بساط سبزه را پامال کرد

گوشمال ناله من بلبلان را لال کرد

التفاتی هست با نازک خیالان حسن را

ساغر خود را هلال از مهر مالامال کرد

عندلیب ما زقید بیضه تا آزاد شد

[...]

قدسی مشهدی

رشک نام او زبانم را ز غیرت لال کرد

عشقم از گفت و شنود خلق فارغبال کرد

سرفرازی‌های گردون از تنزل‌های ماست

پستی ما، نام دشمن را بلند اقبال کرد

ناله شوریدگان شور آورد، چون عندلیب

[...]

سیدای نسفی

دلبر غربال باف امشب مرا خوشحال کرد

همره من رفت و روی خانه را غربال کرد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه