از بس نهاده ام به دل داغدار دست
گشته است داغدار مرا لاله وار دست
ای ساقیی که توبه ما را شکسته ای
زنهار از شکسته نوازی مدار دست
ریزند می چو شیشه مگر در گلوی من
می لرزد این چنین که مرا از خمار دست
ای گل چه آفتی تو که از خون بلبلان
در مهد غنچه بود ترا در نگار دست
در عهد خوبی تو گذارند گلرخان
گاهی به روی و گاه به دل غنچه وار دست
از اشتیاق دامن آن سرو خوش خرام
از آستین چو تاک برآرم هزار دست
زان پر گل است گلشن حسنت که می رود
از دیدنت نظارگیان را ز کار دست
گوهر شود ز گرد یتیمی گرانبها
ای سنگدل مشوی ازین خاکسار دست
دریا خمش به پنجه مرجان نمی شود
سودی نمی دهد به دل بیقرار دست
می کرد در تهیه افسوس کوتهی
می بود همچو سرو مرا گر هزار دست
از امتحان غمزه خونخوار درگذر
نتوان گذشتن به دم ذوالفقار دست
صد بار جوی خون شده است آستین من
تا برده ام به لعل آب آن نگار دست
چون خرده زری که ترا هست رفتنی است
در آستین گره چه کنی غنچه وار دست؟
دستی نشد بلند پی دستگیریم
شد توتیا اگر چه مرا زیربار دست
بی بادبان سفینه به ساحل نمی رسد
صائب ز طرف دامن دل بر مدار دست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر احساسات عمیق عاشقانه و درد ناشی از جدایی و بیپناهی را به تصویر میکشد. شاعر با دلی داغدار به توصیف عشق میپردازد، دست خود را نمادی از احساساتش قرار میدهد که همچون لالهای در آتش سوخته است. او از ساقی، که نشانهای از عشق و رندی است، میخواهد مراقب توبهاش باشد و به او آسیب نرساند. طبیعت و زیبایی گلها نیز در این شعر به عشق و درد دل شاعر ارتباط داده شده است. شاعر به ستایش زیباییها و ابراز غم ناشی از جدایی میپردازد و به وفاداری و اشتیاقی که نسبت به معشوق دارد، اشاره میکند. در کل، این شعر ترکیبی از عشق، رنج و زیباییهای طبیعی است.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه خیلی به دل زخم دیدهام محبت کردهام، حالا دل من هم مثل گل لاله زخم خورده و داغدار شده است.
هوش مصنوعی: ای ساقی، تو که توبهی ما را نقض کردهای، خواهش میکنم از نوازش دلشکستهام بپرهیز.
هوش مصنوعی: شراب مانند شیشهای ریزش میکند، اما در گلویم میلرزدد و اینگونه است که مرا از حالت مستی به خود میآورد.
هوش مصنوعی: ای گل، تو چه آسیب و ضرری داری که از خون بلبلان در دل غنچه پرورش یافتهای و به دست محبوب در آمدهای؟
هوش مصنوعی: در زمانهای که تو با زیباییات به سر میکشی، گاهی چهرهات مانند گل میدرخشد و گاهی دلانگیز و نرم مانند غنچه، دستات را بهسوی ما میآورند.
هوش مصنوعی: از شوق و دلنگرانی برای آن دوست زیبای خوشحالت، میخواهم همچون یک تاک هزار دست را از آستینم بیرون بیاورم.
هوش مصنوعی: گلستان زیباییهای تو آنقدر پر از گل و رنگ است که زیباییدوستان از دیدن تو مشغول کار خودشان شدهاند و نتوانستهاند از تماشای تو دست بکشند.
هوش مصنوعی: این شعر به این معنا اشاره دارد که ارزش واقعی انسانها، حتی اگر از شرایط سخت و دشواری مانند یتیمی رنج ببرند، میتواند به مانند جواهر در میان خاک و زبالهها پدیدار شود. از طرفی، خطاب به افرادی که دل سنگی دارند، تأکید میکند که نباید از دیگران، به ویژه افرادی که در شرایط سختی هستند، دست بکشند و آنها را نادیده بگیرند.
هوش مصنوعی: دریا هرگز به آرامش نمیرسد و کارایی برای دل ناآرام ندارد.
هوش مصنوعی: او در تلاش برای فراهم کردن فرصتی بود، اما افسوس که کوتاه همت بود. اگرچه همچون درخت سرو بلند بود، اما به اندازهای که هزار دست به کار میزد، نتوانست به هدفش برسد.
هوش مصنوعی: برای فرار از تیرگی و خطراتی که از نگاه خشمگین و فریبنده ناشی میشود، نمیتوان با سلاحی قدرتمند مانند ذوالفقار (شمشیر حضرت علی) به راحتی عبور کرد.
هوش مصنوعی: آستین من بارها به خاطر عشق آن معشوق پر از خون شده است، چون برای رسیدن به زیبایی او هر بار تلاش کردهام.
هوش مصنوعی: مثل یک دانه زر که در آستین تو جا دارد و میخواهد برود، چه میتوانی بکنی؟ آیا باید مانند یک غنچه، دستت را ببندی و نگهاش داری؟
هوش مصنوعی: اگرچه با مشکلات و سختیها دست و پنجه نرم میکنم، اما زمانی که نیاز به کمک دیگران دارم، به من توجهی نمیشود.
هوش مصنوعی: بدون بادبان، کشتی نمیتواند به ساحل برسد. صائب میگوید باید از دل و احساسات خود استفاده کنیم تا به هدف برسیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بگشاد عشق روی تو چون روزگار دست
دست غمت ببست مرا استوار دست
در پای محنت تو از آن دست می زنم
تا برنگیری از سر من دل افکار دست
پیش لبت به کدیه یک بوسه هر شبی
[...]
ایدل مده ببند سر زلف یار دست
مارست زلف یار مبر سوی مار دست
بر عهد دلبران نتوان استوار بود
ایدل بعهدشان ندهی زینهار دست
دارم بدست بوس وی امیدها و لیک
[...]
دوشم گرفت از سر مستی نگار دست
گفتم مدار زحمت و از من بدار دست
گفتا چرا ملول شدی از گرفت من
گفتم از این سبب که ندارم به یار دست
عهدی کنیم تازه که در عهد عشق او
[...]
خوش در نگار بسته دگر نوبهارست
گل رنگ کرده باز به خون هزار دست
آب از نگار رنگ برد وین عجب که گل
از آب ابر بسته چنین در نگار دست
از حرص چیدن گل شاید که در چمن
[...]
شد جان و هوش و صبر و خرد را ز کار دست
مشکل دهد دگر به هم این هر چهار دست
دست ای سبو مکش ز حریفان درین خمار
تا عهد کهنه تازه نمایم بیار دست
دادم ز دست حلقهٔ درگاه کعبه را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.