گنجور

 
صائب تبریزی

از بس نهاده ام به دل داغدار دست

گشته است داغدار مرا لاله وار دست

ای ساقیی که توبه ما را شکسته ای

زنهار از شکسته نوازی مدار دست

ریزند می چو شیشه مگر در گلوی من

می لرزد این چنین که مرا از خمار دست

ای گل چه آفتی تو که از خون بلبلان

در مهد غنچه بود ترا در نگار دست

در عهد خوبی تو گذارند گلرخان

گاهی به روی و گاه به دل غنچه وار دست

از اشتیاق دامن آن سرو خوش خرام

از آستین چو تاک برآرم هزار دست

زان پر گل است گلشن حسنت که می رود

از دیدنت نظارگیان را ز کار دست

گوهر شود ز گرد یتیمی گرانبها

ای سنگدل مشوی ازین خاکسار دست

دریا خمش به پنجه مرجان نمی شود

سودی نمی دهد به دل بیقرار دست

می کرد در تهیه افسوس کوتهی

می بود همچو سرو مرا گر هزار دست

از امتحان غمزه خونخوار درگذر

نتوان گذشتن به دم ذوالفقار دست

صد بار جوی خون شده است آستین من

تا برده ام به لعل آب آن نگار دست

چون خرده زری که ترا هست رفتنی است

در آستین گره چه کنی غنچه وار دست؟

دستی نشد بلند پی دستگیریم

شد توتیا اگر چه مرا زیربار دست

بی بادبان سفینه به ساحل نمی رسد

صائب ز طرف دامن دل بر مدار دست

 
 
 
ظهیر فاریابی

بگشاد عشق روی تو چون روزگار دست

دست غمت ببست مرا استوار دست

در پای محنت تو از آن دست می زنم

تا برنگیری از سر من دل افکار دست

پیش لبت به کدیه یک بوسه هر شبی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ظهیر فاریابی
ابن یمین

ایدل مده ببند سر زلف یار دست

مارست زلف یار مبر سوی مار دست

بر عهد دلبران نتوان استوار بود

ایدل بعهدشان ندهی زینهار دست

دارم بدست بوس وی امیدها و لیک

[...]

جهان ملک خاتون

دوشم گرفت از سر مستی نگار دست

گفتم مدار زحمت و از من بدار دست

گفتا چرا ملول شدی از گرفت من

گفتم از این سبب که ندارم به یار دست

عهدی کنیم تازه که در عهد عشق او

[...]

ابوالحسن فراهانی

خوش در نگار بسته دگر نوبهارست

گل رنگ کرده باز به خون هزار دست

آب از نگار رنگ برد وین عجب که گل

از آب ابر بسته چنین در نگار دست

از حرص چیدن گل شاید که در چمن

[...]

حزین لاهیجی

شد جان و هوش و صبر و خرد را ز کار دست

مشکل دهد دگر به هم این هر چهار دست

دست ای سبو مکش ز حریفان درین خمار

تا عهد کهنه تازه نمایم بیار دست

دادم ز دست حلقهٔ درگاه کعبه را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حزین لاهیجی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه