رسیده است به معراج اوج پستی ما
هزار پایه کم از نیستی است هستی ما
به هر چه چشم گشادیم، عشق می بازیم
گرفت روی زمین را صنم پرستی ما
نسیم صبح فنا تیغ بر کف استاده است
نفس چگونه برآرد چراغ هستی ما؟
به گوش، خنده مینای می گران آید
ز بس که هست سبکروح، خواب مستی ما
غذای روح به تن می دهیم از غفلت
به خویش خاک ببالد ز تن پرستی ما
غنیمت است دمی آب خوش درین عالم
به ذوق آب خمارست می پرستی ما
شبی که سایه کند می به جام ما صائب
سیاه روز نگردد چراغ هستی ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی وضعیت انسانی در برابر عشق و هستی میپردازد. شاعر به تضاد بین عروج انسان و پستیهای او اشاره میکند. او میگوید که عشق همیشه در دسترس است و انسانها در دام پرستش دنیا و نفس خود گرفتار شدهاند. احساس فانی بودن و غفلت از حقیقت زندگی، غم و سنگینی را به وجود میآورد. در پایان، شاعر به اهمیت لحظات ناب و گرانبهای زندگانی اشاره میکند، به ویژه زمانی که عشق (نوشیدنی) به انسان نشاط و روشنی میبخشد.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که ما به اوج کمال خود رسیدهایم و نشاندهنده این است که در حالی که به ارتفاعات روحانی و معنوی مینگریم، هنوز از نظر انسانیت و مادیات در سطح نازلی قرار داریم و هزارهها دور از وجود واقعی خود هستیم. به عبارتی، عظمت و کمال ما به اندازهای نیست که بتواند به سرنوشت انسانی ما معنا ببخشد.
هوش مصنوعی: هر چیزی را که به آن نگاه کردیم، در عشق شکست میخوریم و این در حالی است که ما به عشق مجسمهها و زیباییهای دنیوی دلبستهایم.
هوش مصنوعی: نسیم صبح مانند تیغی است که آماده به حمله است. در این شرایط، نفس چگونه میتواند روشنی و وجود ما را حفظ کند؟
هوش مصنوعی: صدای خنده مینای می، به خوبی و سبکی روح او به گوش میرسد، و خواب مستی ما را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: ما به خاطر غفلت از خود، به روح خود آسیب میزنیم و اجازه میدهیم که این بیخبری و پرخوری جسمی باعث شود که روحمان به خاک سپرده شود.
هوش مصنوعی: در این دنیا هر لحظه که بتوانیم از لذت می و خوشی بهرهمند شویم، ارزشمند است، زیرا این لذت یک نوع نشئگی و سرخوشی خاص به ما میدهد که شیرینی آن در زندگیمان حس میشود.
هوش مصنوعی: شبی که معشوق ما را با شراب در جام ما بیفکند، روزهای سیاه و تاریک به وجود نخواهد آمد زیرا چراغ وجود ما روشن است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ادب گرفته عنان خمار و مستی ما
برابر است بلندی ما و پستی ما
به خود ز دوست نیابیم تا ز می مستیم
تمام دوست پرستی است می پرستی ما
هزار ساغر دیدار شد تهی و هنوز
[...]
نداد نور شراری چراغ هستی ما
گلی نچید ز شاخ، دراز دستی ما
عنایت صمدی رد کفر ما نکند
اگر کمال به دیر و صنم پرستی ما
سر فتادگی تا به عرش می ساید
[...]
یکی بود به نظر نیستی و هستی ما
تفاوتی نبود در خمار و مستی ما
به میپرست مزن طعنه زآنکه کمتر نیست
ز میپرستی او خویشتنپرستی ما
بود به دیده نادیده برگ کاه چون کوه
[...]
ز بادهایست به بزم شهود، مستی ما
که کرد رفع خمار شراب هستی ما
بگو به شیخ که ز کفر تا به دین فرق است
ز خودپرستی تو تا به میپرستی ما
زدیم دست به دامان عشق از همه پیش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.