گنجور

 
صائب تبریزی

قرار و صبر ندارند عاشقان سماع

همیشه بر سر کوچ است کاروان سماع

چو برق وباد مهیای بیقراری شو

که نیست اختر ثابت درآسمان سماع

چنان که صور قیامت محرک جانهاست

به دست نای بود روح و جد و جان سماع

چو رود نیل دهد کوچه چرخ مینایی

کند چو دست بلند آستین فشان سماع

صفای وقت کم ازآفتاب تابان نیست

چه احتیاج به شمع است در جهان سماع

ز برگریز فنا ایمنند تا محشر

چوسرو، سبز قبایان بوستان سماع

به خاکدان جهان کی سرش فرود آید؟

سبکروی که برآید به لامکان سماع

به خون مرده بود نیشتر فرو بردن

به گوش مردم افسرده داستان سماع

سماع رادلی ازموم نرمتر باید

ز صد هزار نفهمد یکی زبان سماع

جواب آن غزل است این که گفت عارف روم

بیابیا که تویی سرو بوستان سماع

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

بیا بیا که تویی جان جان جان سماع

بیا که سرو روانی به بوستان سماع

بیا که چون تو نبودست و هم نخواهد بود

بیا که چون تو ندیدست دیدگان سماع

بیا که چشمه خورشید زیر سایه تست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه