گنجور

 
صائب تبریزی

چون غنچه نشکفته درین باغ غمین باش

شیرازه اوراق دل از چین جبین باش

چون آتش سوزان مشو ازباد سبکسر

چون آب ز روشن گهری خاک نشین باش

از خشکی اگر ابر گهربار نگردی

درپرورش دانه افشانده، زمین باش

در بستن چشم است اگر هست گشادی

دررهگذر صید،طلبکار کمین باش

دنباله روان راست خطر بیش ز رهزن

آگاه ز خود درنفس بازپسین باش

خواهی که به روشن گهری نام برآری

در روی زمین خانه نشین همچو نگین باش

شاید دری از غیب به روی تو گشایند

چون خال درآن کنج دهن گوشه نشین باش

صائب نبود زیر فلک جای اقامت

چون موج، سبکسیر درین شوره زمین باش