داروی بیهشی از جام صفاتم دادند
سرمه خامشی از نقطه ذاتم دادند
گرد راه عدم از خویش نیفشانده هنوز
تنگ چشمان حوادث به براتم دادند
منم آن رهرو لب تشنه که از صدق طلب
هم ز تبخاله خود آب حیاتم دادند
گرچه از عشق کشیدند به صد بند مرا
از گرفتاری ایام نجاتم دادند
آخر کار من و بید تهیدست یکی است
که پس از خشک شدن آب نباتم دادند
چشم بر هرچه درین باغ گشودم صائب
یاد ازان دلبر شیرین حرکاتم دادند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از تجربیات تلخ و شیرین زندگی خود سخن میگوید. او به داروی بیهوشی و سکوتی اشاره میکند که به او داده شده و نشاندهنده حوادث و چالشهای زندگی است. با وجود سختیها و محدودیتهای عشق و روزگار، شاعر به جستجوی حقیقت و حیات ادامه میدهد و بر این باور است که در نهایت همه ما به یک سرنوشت مشترک میرسیم. در انتها، او به زیبایی و یاد معشوقهاش در زندگیاش اشاره میکند، که همچنان در دل و ذهن او باقیمانده است.
هوش مصنوعی: به من دارویی برای بیحسی و آرامش دادند که از ویژگیهای وجودم نشأت میگیرد و همچنین سکوت و خاموشی را از عمق وجودم به من بخشیدند.
هوش مصنوعی: دور از خودم هنوز هم به عواقب سنگین حوادث گرفتار شدهام.
هوش مصنوعی: من آن مسافر تشنهای هستم که با جدیت و صداقت، در جستجوی آب حیات، از درد و رنج خود بهره گرفتم و به من زندگی دوبارهای بخشیدند.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه به خاطر عشق به زحمت افتادم و درگیر مشکلات زیاد شدم، اما در نهایت عشق مرا از این گرفتاریها نجات داد.
هوش مصنوعی: در نهایت، سرنوشت من و بید بیپول به هم شباهت دارد؛ زیرا وقتی آب نباتم تمام شد و خشک شد، نتوانستم از آن بهرهای ببرم.
هوش مصنوعی: هرچیزی را که در این باغ دیدم، یاد آن معشوق شیرینزبان به من الهام شد و حرمتم را حفظ کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش وقتِ سَحَر از غُصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمتِ شب آبِ حیاتم دادند
بیخود از شَعْشَعِهٔ پرتوِ ذاتم کردند
باده از جامِ تَجَلّیِ صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
[...]
دوش بر سوز دل و سینه براتم دادند
سر چو شمعم ببریدند و حیاتم دادند
ناله کردم به نهان عشوه خموشم کردند
گریه کردم ز شکرخند نباتم دادند
درد و صاف غم و شادی به من ارزانی شد
[...]
بهر مهر تو به فردوس براتم دادند
وز جهنم به ولای تو نجاتم دادند
در شب هجر تو بودم چو خضر در ظلمات
تا که از چشمه شوق آب حیاتم دادند
سرخوش از دوستی آل پیمبر گشتم
[...]
از ازل در رحم آنگه که حیاتم دادند
یکنفس چاشنی عمر ثباتم دادند
بزم آفاق نمودند به من چون شطرنج
آن زمان جای در این عرصه ماتم دادند
صبر و آرام و دل و هوش ز من بگرفتند
[...]
بوسهای دوش ز لعل تو براتم دادند
مرده بودم ز غمت آب حیاتم دادند
کام تلخیست که بردم ز غمش در ته خاک
ثمری کآخر از آن شاخ نباتم دادند
تشنه در بادیه عشق به خون غلتیدم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.