گنجور

 
صائب تبریزی

نشد روشن چراغم از عذار آتش اندودش

مگر چشمی دهم درموسم خط آب ازدودش

اجابتهاست درطالع دعای دامن شب را

یکی صد شد امید من زخط عنبر آلودش

دل سنگش کجا برتشنه دیدار می سوزد؟

سبکدستی که برمی آید از آیینه مقصودش

به دوری از حریم اونشد قطع امید من

که برگردد به محفل شمع، چون خامش کنی زودش

ز احسان نهانی جان سایل تازه می گردد

خوشا زخمی که سازد خنده پنهان نمکسودش

مدان چون تنگدستان جهان محتاج عاشق را

که یاد از بی نیازی می دهد روی زر اندودش

مزن مهر خموشی بر دهن آتش زبانان را

کز این روزن برآید دود چون سازند مسدودش

بر همن ازحضور بت دل آسوده ای دارد

نباشد دل به جان آن راکه درغیب است معبودش

چه بگشاید ز خلق سفله صائب، ما و درگاهی

که هر موری سلیمان می شود از سفره جودش

 
 
 
محتشم کاشانی

رخش شمعی است دود آن کمند عنبر آلودش

عجب شمعی که از بالا به پایان می‌رود دودش

دمی در بزم و صد ره می‌کشد از بیم و امیدم

عتاب عشوه آمیز و خطاب خنده آلودش

میان آب و آتش داردم دیوانه وش طفلی

[...]

میلی

شوم از مدعی خوشدل، چو بینم از تو خشنودش

به امیدی که وصل آبی بر آتش می‌زند زودش

چو نتوان پیش مردم، خوارتر شد زین که من هستم

نمی‌دانم دگر از خواری من چیست مقصودش

ازو رنجیده غیر و می‌کند اظهار خشنودی

[...]

نظیری نیشابوری

حیاتی در گذر دارم چه پرسی بود و نابودش

متاع روی در نقصان چه سامان آید از سودش

سرم شوریدگی دارد ندانم چیست سودایش

دلم آوارگی جوید ندانم چیست مقصودش

ز اظهار محبت در زبان خلق افتادم

[...]

صائب تبریزی

نمی تابد ز آتش روی، خط عنبر آلودش

چه شمع است این که چون پروانه گردد گرد سردودش

تماشای گل و شبنم گوارا باد بربلبل

که بوی گل نمی ارزد به روی گریه آلودش

خدا از وعده دور و دراز او نگه دارد!

[...]

جویای تبریزی

ز مستی گر رسد دستم به لب‌های نمک سودش

شود یاقوت دست افشار لعل خنده‌آلودش

مروت نیست با طبعم گهی از ناز می‌گوید

چه می‌کردم اگر انصاف هم یارب نمی‌بودش

نگاه گرمی امشب آتشی افروخت در دل‌ها

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه