گنجور

 
صائب تبریزی

نه امروز ست سودای جنون را ریشه درجانم

به چوب گل ادب کردی معلم در دبستانم

عزیز مصرم اما در فرامشخانه چاهم

گل خورشیدم اما بر کنار طاق نسیانم

به گردخوان مردم چون مگس ناخوانده چون گردم؟

که من در خانه خود از حیا ناخوانده مهمانم

تمنای تنم چون به گرد خاطرم گردد؟

که چشم شور باد در جگرخوردن نمکدانم

ز من سنجیده وضع عالم و سنگ است رزق من

همانا من درین بازار پرآشوب میزانم

چنان محوم که اشک تلخ در چشمم نمی گردد

قیامت گر نمکدان بشکند در چشم حیرانم

لب افسوس اگر غافل به دندان آشنا سازم

دو چندان می برد مقراض قسمت از لب نانم

گلی گفتم به خواب از گلشن رخسار او چینم

پرید از چشم خواب از هایهوی عندلیبانم

نمی افتم چو اسکندر به دنبال خضر صائب

من آن خضرم که آب روی باشد آب حیوانم

 
 
 
سنایی

دگر بار ای مسلمانان ستمگر گشت جانانم

گهی رنجی نهد بر دل گهی بی جان کند جانم

به درد دل شدم خرسند که جز او نیست دلبندم

به رنج تن شدم راضی که جز او نیست جانانم

به بازی گفتمش روزی که دل بر کن کنون از من

[...]

انوری

ترا من دوست می‌دارم ندانم چیست درمانم

نه روی هجر می‌بینم نه راه وصل می‌دانم

نپرسی هرگز احوالم نسازی چارهٔ کارم

نه بگذاری که با هرکس بگویم راز پنهانم

دلم بردی و آنگاهی به پندم صبر فرمایی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مولانا

درخت و آتشی دیدم ندا آمد که جانانم

مرا می خواند آن آتش مگر موسی عمرانم

دخلت التیه بالبلوی و ذقت المن و السلوی

چهل سال است چون موسی به گرد این بیابانم

مپرس از کشتی و دریا بیا بنگر عجایب‌ها

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم

قضای عهدِ ماضی را شبی دستی برافشانم

چنانت دوست می‌دارم که گر روزی فراق افتد

تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم

دلم صد بار می‌گوید که چشم از فتنه بر هم نِه

[...]

حکیم نزاری

مرا دیوانه می خوانند و با دیوانه می مانم

ز خود بیگانه می دانند و هم من نیز می دانم

اگر با بت منم اینم وگر در کعبه بنشینم

نه مرد مذهب و دینم نه اهل کفر و ایمانم

چو در بت خانه افتادم ز دیگر خانه آزادم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه