گنجور

 
صائب تبریزی

تا سپهر کبود سیارست

سینه آیینه دار زنگارست

گوشه امن، سینه هدف است

پله عافیت سر دارست

سبزه در دست و پای افتاده است

خار، بالانشین دیوارست

خر عیسی به گل فرو رفته است

دور دجال برق رفتارست

خاکساری حصار عافیت است

کوتهی پشتبان دیوارست

اعتبار از میان چو برخیزد

بیضه مور، مهره مارست

از تف آه آسمان سیرم

کهکشان همچو نبض بیمارست

دهن صبح پر ز خون شفق

چون نگردد، که راست گفتارست

دام گردون به خاک پوسیده است

یک رم آهوانه در کارست

تو ملایم نگشته ای صائب

ورنه سیر سپهر هموارست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

نوبهاری عروس کردارست

سرو بالا و لاله رخسارست

باغ پر پیکران کشمیرست

راغ پر لعبتان فرخارست

کسوت این ز دیبه روم است

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
انوری

حسن را از وفا چه آزارست

که همه ساله با جفا یارست

خود وفا را وجود نیست پدید

وین که در عادتست گفتارست

از برون جهان وفا هم نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه