گنجور

 
صائب تبریزی

با خیال دوست هر کس مجلس آرایی کند

گرچه با معشوق باشد یاد تنهایی کند

تخته مشق حوادث می شود هر پاره اش

کشتی آن را که شور عشق دریایی کند

پنبه داغش بود ناف غزالان ختن

هر که را زنجیر زلف یار سودایی کند

رقعت الحبیب کلیم الله با مردم نکرد

آنچه رخسار تو با چشم تماشایی کند

شیشه خالی نمی گردد نفس را سنگ راه

ناله من تا چه با گردون مینایی کند

قبله ذرات عالم می شود چون آفتاب

پیش خاک تیره هر کس جبهه فرسایی کند

خاک را ته جرعه اش چون طور در رقص آورد

عشق دریا دل چو عزم باده پیمایی کند

می شود از سنگ طفلان استخوانم توتیا

تا دل دیوانه من خو به رسوایی کند

می گذارد داغ محرومی به دل آیینه را

سیر حسن خود گر از چشم تماشایی کند

عشق بر هم می زند هنگامه تدبیر عقل

پیش صرصر، پشه چون عزم صف آرایی کند؟

قمریان از شهپر خود اره بر پایش نهند

سرو اگر پیش قدش اظهار رعنایی کند

عندلیبان خرده گل را بر آتش افکنند

کلک صائب هر کجا هنگامه آرایی کند

 
 
 
فصیحی هروی

روز هیجا فتنه چون عزم صف‌آرایی کند

وز دو جانب تیغ کین اندیشه بی‌رایی کند

خنجر مردان ز غیرت کوس تمساحی زند

پیکر گردان ز موج زخم دریایی کند

در نخستین موج کز آسیب او گردد سپهر

[...]

صائب تبریزی

غیرت خسرو چو خواهد رشک فرمایی کند

یاد شکر داغ شیرین را نمک سایی کند

افسر کرمانی

طوطی طبعم دگر آغاز شیوایی کند

مدح موعود امم، با این خوش آوائی کند

ای شهنشاهی که فرمانبر تو را آمد قضا

هم قدر از قدرتت کسب توانائی کند

ای خداوندی که در ملک مکان و لا مکان

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از افسر کرمانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه