گنجور

 
صائب تبریزی

به شور عشق و جنون همچو صبح مشهورم

شکسته است نمکدان چرخ را شورم

ز جوش سینه من خم به وجد می آید

چکیده کف عشقم، شراب منصورم

به روی گرم غریبی چنان فریفت مرا

که دل ز صبح وطن سرد شود چو کافورم

به نکهتی که ازین باغ رزق من کردند

چه خانه ها که پر از شهد کرد زنبورم

چو صبح اگر چه جهان روشن است از نفسم

غبار خاطر محفل چو شمع بی نورم

چه نسبت است به مژگان مرا نمی دانم

که پیش چشمم و از پیش چشمها دورم

چه شعله بود که زد حرص در نهاد مرا

که دل خنک نشد از موی همچو کافورم

سبوی جسم کجا سد راه من گردد

شکست شیشه چرخ از شراب پر زورم

به راه راست دلالت مکن مرا صائب

که زه به خویش نگیرد کمان پرزورم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

خدای داند کز غم چگونه رنجورم

غمان گیتی گنج است و من چو گنجورم

چو زیر طنبور از غم همی بنالم زار

بدل ز شادی و خوشی تهی چو طنبورم

بشهرهای خراسان و شهرهای عراق

[...]

حکیم نزاری

دلم ببرد و قرارم برفت و معذورم

که کرد مستِ خراب آن دو چشمِ مخمورم

بتی که در طلبِ وصلِ او چو مدهوشان

گرم سر و دل و ترتیب نیست معذورم

مقرّرست به نزدیکِ عاقلانِ جهان

[...]

عرفی

نشسته بر سر گنج به فقر مشهورم

نهفته در ته دامن چراغ بی نورم

مسیح تا دم آخر فسون دمید و هنوز

به صد جراحت روز نخست رنجورم

چنان به خواهش دیدار رفته ام شب وصل

[...]

کلیم

ازین شکسته دلم گر نحیف و رنجورم

که در غمش بگریبان نمی رسد زورم

هزار بار ازین همرهان گسستم و باز

فلک نهشت جدا همچو تار طنبورم

سرم بغیر گریبان فرو نمی آید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه