گنجور

 
صائب تبریزی

گرچه ما سر پیش از جوش ثمر افکنده ایم

همچنان از حس سعی باغبان شرمنده ایم

هر سر خاری به خون ما گواهی می دهد

گرچه چون گل پیش هر خاری سپر افکنده ایم

جای نیش تازه ای وا کرده ایم از شوق درد

در بیابان طلب خاری گر از پا کنده ایم

زین بیابان گرمتر از ما کسی نگذشته است

ما ز نقش پا چراغ مردم آینده ایم

یوسف مصر وجودیم از عزیزیها، ولیک

هرکه با ما خواجگی از سر گذارد بنده ایم

نیست ما را جز خموشی لذتی از زندگی

ما به جان بی نفس مانند ماهی زنده ایم

آتش دوزخ شود بر ما گلستان خلیل

بس که ما اعمال ناشایست خود شرمنده ایم

چون گل صد برگ صائب در میان خارزار

زیر شمشیر حوادث با لب پرخنده ایم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode