گنجور

 
صائب تبریزی

زهی از غیرت رویت گریبان چاک گلشن‌ها

ز خوی آتشینت تازه دایم داغ گلخن‌ها

نظر بر آفتاب و ماه نگشایند اهل دل

درین کشور نیندازد سیاهی داغ روزن‌ها

ننازم چون به بخت خود، که در عهد جنون من

دل سنگین به جای سنگ می‌بارد ز دامن‌ها

سر آمد سال‌ها از دور مجنون و همان خیزد

ز چشم آهوان چون حلقه زنجیر شیون‌ها

ز جوش خون چنان شد چاک زخم سینه‌پردازم

که بیرون رفت از کف رشته تدبیر سوزن‌ها

ز شوق محمل لیلی ز هرجا گرد می‌خیزد

غزالان می‌کشند از دور بی‌تابانه گردن‌ها

به محتاجان مدارا کن که جز نقش پی موران

نباشد هیچ زنجیری برای حفظ خرمن‌ها

در استحکام منزل سعی دارد خواجه، زین غافل

که هر سنگی نهان در آستین دارد فلاخن‌ها

ز خورشید قیامت ساغری لب خشک‌تر دارم

در آن وادی که از ریگ روان گیرند روغن‌ها

مگر رطب اللسان شد خامه صائب درین گلشن؟

که گردیدند با چندین زبان خاموش سوسن‌ها

 
 
 
غزل شمارهٔ ۴۶۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

اگر مردی مرو در پرده ناموس چون زن‌ها

که دود عود از خامی گریزد زیر دامن‌ها

ز اقبال جنون آورده‌ام بیرون ز صحرایی

سر خاری که خون آرد برون از چشم سوزن‌ها

تو با این روی آتشناک، مپسند آفتاب من

[...]

واعظ قزوینی

ز شوق گفتگویش، نیست هوشی در شنیدن‌ها

ز جوش مدعا، چیزی که پیدا نیست، گفتن‌ها

بهر سو ناوک او رو گذارد، می‌دود از پی

نگاه حسرتم، چون رشته، از دنبال سوزن‌ها

خیال قد رعنای تو، گویا جا در او دارد

[...]

حکیم سبزواری

اَلا یٰا اَیُّها الْوَرقیٰ ثَریٰ تَثوِی‌ اطْلَعِن عَنْها

که اندر عالم قدسی، ترا باشد نشیمن‌ ها

قَدِ اسْتَوْکَرْتَ فی مَهوَی الغَواسِق عَن وَریٰ صَفْحٰا

خوشا وقتی که بودت با هم‌آوازان پریدن‌ ها

برون آی از حجاب تن، بپر بر ساحت گلشن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه