گنجور

 
صائب تبریزی

اگر چه روی من از درد زعفرانی بود

خمیرمایه صد رنگ شادمانی بود

ز خشک مغزی پیری مرا یقین گردید

که در سیاهی مو آب زندگانی بود

فغان که جامه فانوس شمع هستی من

ز روزگار همین آستیم فشانی بود

سخن گسسته عنان راه حرف خارستان

مدار زندگانی من به پاسبانی بود

تمتعی که ازین خاکدان رسید به من

سبک رکابتر از گرد کاروانی بود

فتاد از نظرم تا ز خون تهی شد دل

سبوی باده سبکروح از گرانی بود

به جرم هرزه درایی گداختند مرا

زبان شکوه من گرچه بی زبانی بود

من آن نیم که به نیرنگ دل دهم به کسی

بلای چشم کبود تو آسمانی بود

به بوسه ای نزدی مهر برلبم هرگز

همیشه لطف تو با دوستان زبانی بود

زپرده شعله دیدار کار خود می کرد

جواب موسی ما گرچه لن ترانی بود

ازان به تیغ زبان شد جهان ستان صائب

که مدح گستر عباس شاه ثانی بود

 
 
 
حمیدالدین بلخی

هنوز برگ گل عارض ارغوانی بود

هنوز صاف قدح آب زندگانی بود

هنوز باغ حیات و هنوز راغ وجود

در ابتدای دم دولت جوانی بود

کلیم

چو شمع گرمی آن بیوفا زبانی بود

شکفتگیش گل کینه نهانی بود

ز زهر فرقت احباب کم نشد تلخی

اگر چه عمری در شهد زندگانی بود

بگرد میکده ها گردم و نمی یابم

[...]

بیدل دهلوی

به‌کوی‌دوست‌که تکلیف بی‌نشانی بود

غبار گشتنم اظهار سخت ‌جانی بود

ز ناتوانی شبهای انتظار مپرس

نفس‌ کشیدن من بی ‌تو شخ‌کمانی بود

گذشتم از سر هستی به همت پیری

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه