اگر چه روی من از درد زعفرانی بود
خمیرمایه صد رنگ شادمانی بود
ز خشک مغزی پیری مرا یقین گردید
که در سیاهی مو آب زندگانی بود
فغان که جامه فانوس شمع هستی من
ز روزگار همین آستیم فشانی بود
سخن گسسته عنان راه حرف خارستان
مدار زندگانی من به پاسبانی بود
تمتعی که ازین خاکدان رسید به من
سبک رکابتر از گرد کاروانی بود
فتاد از نظرم تا ز خون تهی شد دل
سبوی باده سبکروح از گرانی بود
به جرم هرزه درایی گداختند مرا
زبان شکوه من گرچه بی زبانی بود
من آن نیم که به نیرنگ دل دهم به کسی
بلای چشم کبود تو آسمانی بود
به بوسه ای نزدی مهر برلبم هرگز
همیشه لطف تو با دوستان زبانی بود
زپرده شعله دیدار کار خود می کرد
جواب موسی ما گرچه لن ترانی بود
ازان به تیغ زبان شد جهان ستان صائب
که مدح گستر عباس شاه ثانی بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق شاعر در مورد زندگی، عشق و ناامیدی میپردازد. شاعر از دردهایی که در زندگی تحمل کرده، صحبت میکند و به روشنی میگوید که هرچند لحظاتی از شادی را تجربه کرده، اما زندگیاش تحت تأثیر رنج و سیاهی قرار داشته است. او به نوعی حکمتی از پیری را بیان میکند که در کنار سیاهی مو، زندگی هنوز جریانی دارد. همچنین دلمشغولیهای شاعر به دوری از عشق و همچنین زیباییها و سختیهایی که در ارتباطات انسانی تجربه کرده، روشن است. در کل، شعر به تقابل شادی و غم، زیبایی و درد، و عشق و ناامیدی میپردازد.
هوش مصنوعی: هرچند که چهرهام به خاطر درد و رنج زرد و پژمرده است، اما در وجودم هزاران رنگ شادی و خوشحالی نهفته است.
هوش مصنوعی: من با کمال اطمینان فهمیدم که سفیدی موی من نشانهی پیری است، اما در واقع در پشت این سیاهی موها، زندگی و جوانی نهفته بود.
هوش مصنوعی: آه، چه غمانگیز است که لباس نورانی وجود من از روزگار به همین آتش سوزی تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: سخن را بیربط و پراکنده نکن، زیرا زندگی من به مراقبت و نگهداری نیاز دارد.
هوش مصنوعی: آن لذتی که از این دنیای مادی به من رسید، مثل بار سبکی بود که از چرخیدن یک کاروان به من منتقل شد.
هوش مصنوعی: چشمم از دیدن او خالی شد و تا زمانی که دل از خون خالی شد، سبویی پر از شراب به آرامی از سنگینی آزاد گشت.
هوش مصنوعی: به خاطر بیادبی و بیاحترامی که از من سر زده، مرا سرزنش کردند. هرچند که من خودم قادر به بیان احساساتم نبودم.
هوش مصنوعی: من آن فردی نیستم که به خاطر نیرنگ و فریب، به کسی دل بسپارم؛ زیرا مصیبت و سختی ناشی از نگاه تو برای من بسیار بزرگ و سنگین است.
هوش مصنوعی: هرگز نتوانستم از لبانم بوسهای بیارم و مهر تو را بر آن بگذارم. همیشه مهربانی و محبت تو با دوستانت از طریق کلمات و زبان تو دیده میشود.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که حضور و روشنایی دیدار میتواند اثرات عمیقی داشته باشد، و حتی اگر نتوانیم به طور مستقیم آن را ببینیم یا درک کنیم، باز هم وجود آن تأثیرگذار است. به نوعی اشاره به رازها و چیزهایی دارد که فراتر از درک ما هستند.
هوش مصنوعی: با قدرت و شجاعت زبان، صائب به ستایش عباس شاه ثانی پرداخته و جهان را تحت تاثیر خود قرار داده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هنوز برگ گل عارض ارغوانی بود
هنوز صاف قدح آب زندگانی بود
هنوز باغ حیات و هنوز راغ وجود
در ابتدای دم دولت جوانی بود
چو شمع گرمی آن بیوفا زبانی بود
شکفتگیش گل کینه نهانی بود
ز زهر فرقت احباب کم نشد تلخی
اگر چه عمری در شهد زندگانی بود
بگرد میکده ها گردم و نمی یابم
[...]
بهکویدوستکه تکلیف بینشانی بود
غبار گشتنم اظهار سخت جانی بود
ز ناتوانی شبهای انتظار مپرس
نفس کشیدن من بی تو شخکمانی بود
گذشتم از سر هستی به همت پیری
[...]
اگر حجاب دویی از میانه برخیزد
یقین که ناظر نور لقا توانی بود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.