شد سرمه سویدای دل از نور جمالش
ای وای اگر تیغ کشد برق جلالش
چون مور، دل خام طمع بال برآورد
تا شد زته زلف عیان دانه خالش
خط بر سر رعنایی شمشاد کشیده است
هر چند که بیش از الفی نیست نهالش
چون آینه آن کس که ز صاحب نظران شد
درکوچه و بازار بود صحبت حالش
در پوست نگنجد گل از اندیشه شادی
غافل که شکرخند بود صبح زوالش
رنگین سخن آن به که بسازد به خموشی
طاوس همان به که نبیند پروبالش
چون بر سر گفتار رود خامه صائب
دیوانه شود بوی گل از لطف مقالش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جلال محبوبی است که دل شاعر را تسخیر کرده است. شاعر از جذابیت و نور جمال محبوبش صحبت میکند و میگوید که این زیبایی قدرتمند است. او اشاره میکند که دلش همچون موری در برابر این زیبایی، جرات پرواز پیدا کرده و در پی دستیابی به آن است. همچنین، شاعر به یاد ماندنی بودن محبوب اشاره میکند و میگوید که حتی بحث و گفتگویی در مورد او در جامعه وجود دارد. در نهایت، شاعر به ارتباط هنر و سخن نیز اشاره میکند و میگوید که وقتی قلم او به نوشتن میپردازد، عطر گل و زیبایی رخ مینماید.
هوش مصنوعی: چشمهای من پر از غم و اندوه است که از زیبایی او به سرمه تبدیل شده است. ای کاش اگر زیباییاش درخشید، آن را با تیغی برنده قطع نکند!
هوش مصنوعی: مانند موری که دلش هوس پرواز دارد، وقتی که زلفی از چهره نمایان میشود، به دنبال دانهای میگردد.
هوش مصنوعی: خطی زیبا بر سر دختر جوانی مانند شمشاد نقش بسته است، هرچند که او بیشتر از یک حرف الف نیست و هنوز جوان و نوپا است.
هوش مصنوعی: آن کس که در میان مردم و در محیط زندگی خود حرمت و اعتبار دارد، مانند آینهای است که حال و رفتار او برای دیگران نمایان است.
هوش مصنوعی: اگر کسی به شادیاش فکر نکند، مانند این است که گل در پوست خود جا نمیشود؛ چون صبح دلتنگی و غم، به مانند خنده شیرین، او را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: بهتر است در مواقعی که لازم نیست چیزی گفته شود، سکوت کرد. گاهی از خودنمایی بیجا بهتر است که در آرامش و خاموشی بمانیم، همانطور که طاوس زیبا با پروبالش در جایی پنهان میماند تا دیده نشود.
هوش مصنوعی: وقتی که قلم صائب به سخن میآید، دیوانه میشود و همچنان که بوی گل از زیبایی کلامش به مشام میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر کس به نسب نیک ندانی و به آلش
بر نسبت او نیست گوا به ز فعالش
زیرا که درختی که مر او را نشناسند
بارش خبر آرد که چه بوده است نهالش
قول تو چه بار است و تو پربار درختی
[...]
بگذار جهان را و خرافات محالش
از بعد ملک زن در پیغمبر و آلش
شوخی که مرا هست تمنای وصالش
وحشی تر از آهوی رمیده است خیالش
چشم و دل من تشنه حسنی است که از لطف
در آینه و آب نیفتاده مثالش
هر چند که گیرنده بود خون شهیدان
[...]
شمع است که گریان شده در بزم وصالش؟
یا شعله عرق میکند از شرم جمالش؟!
مرغی که پر افشاند به گلزار خیالش
پرواز سپردند به مقراض دو بالش
سرگشتگی ذره ز خورشید عیان است
ای غافل حالم نظری کن به جمالش
در غنچهٔ دل رنگ بهار هوسی هست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.