گنجور

 
صائب تبریزی

صبح قیامت بود چاک گریبان عشق

شور دو عالم بود گرد نمکدان عشق

کورسوادان عقل محو کتابند و لوح

سینه روشن بود لوح دبستان عشق

هر سو مو بر تنش شمع تجلی شود

دررگ هرکس دوید باده سوزان عشق

خاک وجودش شود همسفر گردباد

درقدم هرکه رفت خار بیابان عشق

چون نتواند گرفت گردش خود راعنان ؟

نیست اگر گوی چرخ زخمی چوگان عشق

آینه اهل دل نقش نگیرد به خود

فلس ندارد به تن ماهی عمان عشق

آب شود هرکه دید چهره شرمین حسن

محو شود هرکه یافت چاشنی خوان عشق

از پی رزق اهل عقل گرد جهان می دوند

ازجگر خود بود روزی مهمان عشق

تیغ ستم دل شکافت ناوک غم دیده دوز

کیست که آید دلیر برسر میدان عشق؟

ریخت چو برگ خزان ناخن تدبیر را

عقده سر درگم زلف پریشان عشق

خامه صائب عبث عرض سخن می دهد

پای ملخ راچه قدر پیش سلیمان عشق

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خواجوی کرمانی

باز بر افراختیم رایت سلطان عشق

بار دگر تاختیم بر سر میدان عشق

ملک جهان کرده ایم وقف سر کوی یار

گوی دل افکنده ایم در خم چوگان عشق

از سر مستی کشیم گرده رهبان دیر

[...]

جامی

ای سر عقل از خطت بر خط فرمان عشق

گوی دل از طره ات در خم چوگان عشق

منشی هجران نوشت بهر هلاکم نشان

مهر زد از داغ دل صاحب دیوان عشق

رفت به هر وادیی از مژه ام سیل خون

[...]

محتشم کاشانی

بر در دل می‌زنند نوبت سلطان عشق

ما و جنون می‌دهیم وعده به میدان عشق

رایت شاه جنون جلوه نما شد ز دور

چاک به دامن رساند گرد بیابان عشق

آن که ز لعلت فکند شور به دریای حسن

[...]

میرزا حبیب خراسانی

باز رسید از یمن، نفخه زحمن عشق

باز دمید از چمن، غنچه خندان عشق

جلوه گر آمد ز دور آتش مهر ظهور

منصعق آمد ز طور موسی عمران عشق

نفحه باد صبا زد بچمن مرحبا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه