گنجور

 
صائب تبریزی

می می کند خیال تنک ظرف آب را

ویرانه سیل می شمرد ماهتاب را

دل می تپد به خون ز تمنای خویشتن

بر سیخ می کشد رگ خامی کباب را

مجنون کمند طره لیلی کند خیال

بر روی دشت، جلوه موج سراب را

دلمرده ای که سر به گریبان خواب برد

کافور ساخت یاسمن ماهتاب را

عشق است ترجمان نفس های سوخته

آتش کند ترنم مرغ کباب را

عنبر به رخ فکنده نقاب از بهار خویش

تا دیده است آن خط چون مشک ناب را

زنار چشم از رگ خواب است، زینهار

مژگان صفت به چشم مده جای، خواب را

تن ده به بخت شور که خوابانده است چرخ

از صبح در نمک جگر آفتاب را

از پختگی است عاشق اگر گریه کم کند

خونابه است شاهد خامی کباب را

ای گل که موج خنده ات از سر گذشته است

آماده باش گریه تلخ گلاب را

من چون نفس کشم، که فراموش می کند

بر آتش عذار تو مو پیچ و تاب را

در بزم قرب، پاس نفس داشتن بلاست

زان دور عمر زود سرآید حباب را

صائب چها به چشم تماشاییان کند

رویی که ساخت صبح قیامت نقاب را

 
 
 
غزل شمارهٔ ۶۷۹ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
انوری

ای بر عقاب کرده تقدم ثواب را

وی بر خطا گزیده طریق صواب را

در مستی ار ز بنده خطایی پدید شد

مست از خطا نگردد واجب عقاب را

گر در گذاری از تو نباشد بسی دریغ

[...]

ادیب صابر

ساقی کمی قرین قدح کن شراب را

مطرب یکی به زخمه ادب کن رباب را

جام از قیاس آب و می از جنس آتش است

ساقی نثار مرکب آتش کن آب را

بفکن مرا به باده ای و مست و خراب کن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ادیب صابر
سعدی

گر ماه من برافکند از رخ نقاب را

برقع فروهلد به جمال آفتاب را

گویی دو چشم جادوی عابدفریب او

بر چشم من به سحر ببستند خواب را

اول نظر ز دست برفتم عنان عقل

[...]

امیرخسرو دهلوی

دیوانه می کنی دل و جان خراب را

مشکن به ناز سلسله مشک ناب را

بی جرم اگر چه ریختن خون بود و بال

تو خون من بریز ز بهر ثواب را

بوی وصال در خور این روزگار نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
سلمان ساوجی

زان پیش کاتصال بود خاک و آب را

عشق تو خانه ساخته بود این خراب را

مهر رخت ز آب و گل ما شد آشکار

پنهان به گل چگونه کنند آفتاب را؟

تا کفر و دین شود، همه یک روی و یک جهت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه