از زلف کافر تو نجسته است هیچ کس
قید فرنگ رانشکسته است هیچ کس
از خود برون نیامده نتوان به حق رسید
گوهر به چشم بسته نجسته است هیچ کس
غیر از سپند خال که رو سخت کرده است
در آتش این چنین ننشسته است هیچ کس
با زاهد فسرده مگو حرف درد و داغ
نان در تنور سرد نبسته است هیچ کس
پرهیز چون کنم ز می ایام نوبهار؟
ازآب خضر دست نشسته است هیچ کس
غیر از قبا کسی ز اسیران سینه چاک
بر قامت تو بند نبسته است هیچ کس
جز خط دل سیاه که آن زلف راشکست
بال و پر هما نشکسته است هیچ کس
جز من که مایلم به دهان و میان تو
دل رابه هیچ و پوچ نبسته است هیچ کس
یک مو نمانده است تعلق به جان مرا
این رشته را چنین نگسسته است هیچ کس
زین سرکشان که دعوی زورآوری کنند
شاخ غرور رانشکسته است هیچ کس
در هیچ ذره نیست که شوری ز عشق نیست
صائب ز قید عشق نجسته است هیچ کس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.