گنجور

 
صائب تبریزی

از خط شبرنگ حسن سرکش او رام شد

آن دل چون سنگ آخر بیضه اسلام شد

سایل مبرم کند شیرین لبان را تلخ گوی

از دعای من لب لعل تو خوش دشنام شد

جمع کن خاطر ز تسخیرم که بر پیکر مرا

داغها از تنگ درزی حلقه های دام شد

دلخراشی گر مرا مشهور سازد دور نیست

پاره سنگی از خراش سینه صاحب نام شد

حسن چون بی پرده گردد پخته سازد عشق را

شمع در فانوس شد، پروانه ما خام شد

طالع از لیلی ندارم، ورنه در دشت جنون

هر کجا وحشی غزالی بود با من رام شد

صاف نوشان از غم ایام تلخی می کشند

فارغ است از گرد کلفت هر که درد آشام شد

تلخکامی قسمت شیرین زبانان کم شود

از زبان چرب، شکر روزی بادام شد

نیست این افتادگی امروز در طالع مرا

دامن مادر به طفل من کنار بام شد

کوه اگر گردد، به دامن پای نتواند کشید

بر امید وعده او هر که بی آرام شد

بر حیات پوچ گویان نیست صائب اعتماد

می دهد بر باد سر مرغی که بی هنگام شد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

تا به تسلیم و رضا قانع دل خودکام شد

موجه بیتابی من لنگر آرام شد

کعبه جویان را اگر گردید بی چشمی حجاب

دیده ما را سفیدی جامه احرام شد

برد اوج اعتبار آرام و آسایش ز من

[...]

طغرای مشهدی

از خرامش سبزه گلبرگ نهال اندام شد

وز نگاهش لاله همچشم گل بادام شد

آن بت رم کرده را از بس که گفتم رام شو

چون برهمن عاقبت ورد زبانم «رام» شد

جویای تبریزی

لاله آسا هر که در عشق تو خون آشام شد

از حلاوت پای تا سر یک دهن چون جام شد

بعد مردن هم به راه انتظار ناوکش

استخوانم پای تا سر چشم چون بادام شد

جوهرش چون نبض عاشق بال بیتابی زند

[...]

جیحون یزدی

چهر نواب از طرب رخشان تر از اجرام شد

صدر خاصش خواند شاهنشاه و بدر عام شد

خاص صدری دید او را شاه و خواندش صدر خاص

وین سخن بی شبهه برشه وحی یا الهام شد

ای بت سیمینه صدرای شاهد رخساره بدر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه