گنجور

 
صائب تبریزی

خط مشکین او سودای عنبر را به جوش آرد

نگاه گرم او خون سمندر را به جوش آرد

به جوش آورد خون صبح را روی چو خورشیدش

چو طفلی کز محبت شیر مادر را به جوش آرد

به اندک روی گرمی بوالهوس بیتاب می گردد

شراری می تواند سایه پرور را به جوش می آرد

نوای عشقبازان گرمیی در چاشنی دارد

که طوطی در نی افسرده، شکر را به جوش آرد

چه سازد دامن دشت جنون با گرم جولانی

که از نقش قدم صحرای محشر را به جوش آرد

زحرف آشنایی، پاک گوهر می رود از جا

نسیمی سینه دریای اخضر را به جوش آرد

ندارد عالم پرشور، دستی بر دل قانع

که ممکن نیست دریا آب گوهر را به جوش آرد

شود افسرده خون در پیکرش از سردی عالم

اگر نه شعله فطرت سخنور را به جوش آرد

سفر کن از وطن گر سینه پرجوش می خواهی

که جوش بحر هیهات است عنبر را به جوش آرد

چنان افسردگی شد عام صائب در زمان ما

که شیر گرم نتوانست شکر را به جوش آرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصرخسرو

کسی کز راز این دولاب پیروزه خبر دارد

به خواب و خور چو خر عمر عزیز خویش نگذارد

جز آن نادان که ننگ جهل زیر پی سپر کردش

کسی خود را به کام اژدهای مست نسپارد

خردمندا، چه مشغولی بدین انبار بی‌حاصل؟

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
انوری

بتی دارم که یک ساعت مرا بی‌غم بنگذارد

غمی کز وی دلم بیند فتوح عمر پندارد

نصیحت‌گو مرا گوید که برکن دل ز عشق او

نمی‌داند که عشق او رگی با جان من دارد

دلم چون آبله دارد دگر عشق فدا بر کف

[...]

امیرخسرو دهلوی

مه روزه رسید و آفتابم روزه می دارد

چه سود از روزه کز گرمی جهانی را بیازارد

به دندان روزه را رخنه کند، پس از لب شیرین

لبالب رخنه های روزه زان شکر به بار آرد

دهانش را که بوی مشک می آید گه روزه

[...]

ناصر بخارایی

من رنجور را امید وصلش زنده می‌دارد

وگر نه درد هجرانت مرا یک لحظه نگذارد

نگردد شام من روشن، نمیرد سوز دل، گرچه

ز آهم می‌جهد برق و ز چشمم سیل می‌بارد

مرا چون سرمه زیر پای خود سوده است آن دلبر

[...]

جامی

چو خندان جام می کام از لب لعل تو بردارد

صراحی گریه خونین ز رشکش در گلو آرد

عجب جاییست کوی تو که بهر محنت عاشق

زمینش خار غم روید هوایش خون دل بارد

سمندت خاک پای خویشتن مفروش گو ارزان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه