به پای خفته دایم حرف از شبگیر می گفتم
ز آزادی سخن در حلقه زنجیر می گفتم
نشد قسمت درین عالم مرا یک چشم بیداری
همان در خواب، خواب دیده را تعبیر می گفتم
من آن روزی که در آوارگی ثابت قدم بودم
ز وحشت ناف آهو را دهان شیر می گفتم
در آن فرصت که چشم عاقبت بین داشت بینایی
گل بی خار را من خار دامنگیر می گفتم
من آن روزی که برگ شادمانی داشتم چون گل
بهار خنده رو را غنچه تصویر می گفتم
هنوزم از دهان چون صبح بوی شیر می آمد
که چون خورشید مطلعهای عالمگیر می گفتم
غبارآلود می آمد سخن بر لب مرا صائب
اگر گاهی به سهو افسانه تعمیر می گفتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به تکرار مفاهیمی چون آزادی، خواب و بیداری، و احساسات ناشی از شرایط سخت زندگی پرداخته است. او از زنجیرهایی که او را در خواب نگه داشته و ناتوانیاش در درک واقعیت سخن میگوید. در عین حال، او به روزهایی یاد میکند که در اوج ناامیدی و آوارگی، توانسته تصویری زیبا از زندگی و شادی را ارائه دهد. بیان میکند که حتی در شرایط دشوار، پیشانی خود را به روی خوابهای شیرین و امیدها باز کرده است. شعر در عین حال به احساس غربت و غبارآلودگی فکر و احساسات شاعر اشاره دارد و نشان میدهد که در دل تاریکیها نیز، آرزوهایی برای دنیای بهتر و شادابتر وجود دارد.
هوش مصنوعی: من همیشه در حال صحبت درباره آزادی بودم، حتی وقتی که در قید و بند بودم و پایم در زنجیر بود.
هوش مصنوعی: در این دنیا نتوانستم از نعمت بیداری بهرهمند شوم و تنها در خواب توانستم رؤیاهایم را تعبیر کنم.
هوش مصنوعی: من در روزهایی که در آوارگی و بیخانمان بودن استقامت داشتم، از روی ترس و وحشت، به شیر که شکارچی خطرناکی است، میگفتم.
هوش مصنوعی: در زمانی که چشمم به چیزی فراتر از واقعیتها مینگریست و زیباییهایی مانند گل را میدید، من همچنان درگیر مشکلات و چالشهای زندگی بودم و به آنها توجه میکردم.
هوش مصنوعی: در روزهایی که شاد و خوشحال بودم، مانند گلهای بهاری با لبخند، احساسات و شادیهایم را به زیبایی بیان میکردم.
هوش مصنوعی: هنوز هم از دهانم بوی شیر صبحگاهی به مشام میرسید و این احساس را داشتم که مثل خورشید، شفاف و روشنیبخش است و به تمام عالم ارتباط دارد.
هوش مصنوعی: سخنان من گاهی به صورت مبهم و غبارآلود بیان میشد. اگر گاهی اوقات به اشتباه داستانی را تعریف میکردم، آن داستان به حقیقت نزدیک نبود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هنوزم از دهان چون صبح بوی شیر میآمد
که چون خورشید، مطلعهای عالمگیر میگفتم!
چو وصف ابروی آن ماه عالمگیر میگفتم
سخن پیچیدهتر از جوهر شمشیر میگفتم
چه رنگی بود جوش خلوت ناز و نیاز امشب
تو میگردی عتاب از ناز و من تقصیر میگفتم
تو خندان همچو گل من غنچهسان دلتنگ غم بودم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.