گنجور

 
صائب تبریزی

ای جهانی محو رویت، محو سیمای که ای؟

ای تماشاگاه عالم، در تماشای که ای؟

عالمی را روی دل در قبله ابروی توست

تو چنین حیران ابروی دلارای که ای؟

شمع و گل چون بلبل و پروانه شیدای تواند

ای بهار زندگی آخر تو شیدای که ای؟

نعل در آتش ز سودای تو دارد آفتاب

ای سمن سیما تو سرگردان سودای که ای؟

چون دل عاشق نداری یک نفس یک جا قرار

سر به صحرا داده زلف چلیپای که ای؟

تلخی زهر از حلاوت های عالم می کشی

چاشنی گیر لب لعل شکرخای که ای؟

چشم می پوشی ز گلگشت خیابان بهشت

در کمین جلوه سرو دلارای که ای؟

نشکنی از چشمه کوثر خمار خویش را

از خمارآلودگان جام صهبای که ای؟

نیست غمازی طریق عاشقان پرده پوش

ورنه صائب خوب می داند که رسوای که ای