گنجور

 
صائب تبریزی

به ناز افراختی قامت فلکها در سجود آمد

زمی افروختی رخسار، آتش در وجود آمد

نمود این جهان بودی ندارد، بارها دیدم

من و تنگ دهان او که بود بی نمود آمد

که باور می کند از ما اگر مژگان تر نبود؟

که از حلوای بی دود تو ما را رزق دود آمد

نه تنها سیلی عشق تو ما را رو سیه داد

مکرر چهره یاقوت ازین آتش کبود آمد

ندانم چیست مضمون خط ساغر، همین دانم

که تا از زیر چشمش دید مینا در سجود آمد

نمی دانم که بود این آتشین جولان، همین دانم

که تا پا در رکاب آورد، در خاطر فرود آمد

مگر بر بال دارد نامه قتل مرا صائب؟

که مرغ نامه بر از کوی او این بار زود آمد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

دگرباره سر مستان ز مستی در سجود آمد

مگر آن مطرب جان‌ها ز پرده در سرود آمد

سراندازان و جانبازان دگرباره بشوریدند

وجود اندر فنا رفت و فنا اندر وجود آمد

دگرباره جهان پر شد ز بانگ صور اسرافیل

[...]

بیدل دهلوی

ز هستی قطع‌کن‌ گر میل راحت در نمود آمد

چو حیرت صاف ما در دست تا مژگان فرود آمد

نماز ما ضعیفان معبد دیگر نمی‌خواهد

شکست‌آنجا که‌شدمحراب‌طاقت‌درسجود آمد

چه دارد سیر امکان جز امید خاک ‌گردیدن

[...]

صفایی جندقی

عطا فرمود حق دختی نزد حاجی محمد را

که مضمونی به مولودش مرا بس خوش نمود آمد

صفائی بی چرا بسرای تاریخ ولادت را

قرینه چون پری از جن و دیوی در شهود آمد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه