گنجور

 
صائب تبریزی

دوربینانی که در پرداز دل کوشیده‌اند

چهره صبح قیامت را همین جا دیده‌اند

از دو چشم دوربین در زندگی روشندلان

در ترازوی قیامت خویش را سنجیده‌اند

نیستند از فکر صید خلق غافل زاهدان

گربه ظاهر دیده چون باز از جهان پوشیده‌اند

کثرت خلق است از وحدت حجاب دیده‌ها

از علم غافل ز گرد لشکری گردیده‌اند

بوته از بهر گداز خویش سامان داده‌اند

ساده‌لوحانی که همچون مه به خود بالیده‌اند

نیست در روی زمین یک کف زمین بی‌انقلاب

وقت آنان خوش که در زیر زمین خوابیده‌اند

می‌کند زیر و زبر صائب خزان در یک نفس

برگ عیشی را که چون گل خلق بر هم چیده‌اند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
همام تبریزی

عاقلان از غافلان اسرار خود پوشیده‌اند

آب حیوان در میان تیرگی نوشیده‌اند

رنگ حرص وشهوت از آیینه دل برده‌اند

تا در آن آیینه عکس روی دلبر دیده‌اند

جان خود در زلف کافرکیش جانان بسته‌اند

[...]

صائب تبریزی

نیست در روی زمین، یک کف زمین بی‌انقلاب

وقت آنان خوش که در زیر زمین خوابیده‌اند

جویای تبریزی

صید خلق اهل ریا در گوشه گیری دیده اند

دامن خود را از آن چون دام ماهی چیده اند

مولوی پر تکیه بر علمت مکن پرگاروار

آهنین پایان در این ره بیشتر لغزیده اند

قدر خود بنگر به میزان تمیز اهل طبع

[...]

بیدل دهلوی

لاله و گل چشمک رمز خوان فهمیده‌اند

زعفرانی هست کاین‌ها بر وفا خندیده‌اند

زین گلستانم به گوش آواز دردی می رسد

رنگ و بویی نیست اینجا بلبلان نالیده‌اند

برغرور فرصت ما تا کجا خندد شباب

[...]

پروین اعتصامی

گفت با زنجیر، در زندان شبی دیوانه‌ای

عاقلان پیداست، کز دیوانگان ترسیده‌اند

من بدین زنجیر ارزیدم که بستندم بپای

کاش میپرسید کس، کایشان بچند ارزیده‌اند

دوش سنگی چند پنهان کردم اندر آستین

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه