ز جلوه تو دل روزگار می ریزد
بنای صبر و شکیب و قرار می ریزد
دوام حسن ترا نیست نسبتی با گل
به پای سرو تو خون بهار می ریزد
به خاکساری من نیست هیچ کس در عشق
به چشم آینه عکسم غبار می ریزد
چه غم ز رفتن چشم است پیر کنعان را؟
شکوفه برگ خود از بهر بار می ریزد
چه نسبت است به فرهاد، ذوق کار مرا؟
عرق ز جبهه من چون شرار می ریزد
گل بهار تمناست داغ نومیدی
به قدر خار و خس آتش شرار می ریزد
چو گردباد ز بس زخم خار و خس خوردم
ز جنبش نفس من غبار می ریزد
کدام دیده بد در کمین این باغ است؟
که بی نسیم، گل از شاخسار می ریزد
به اهل صبر فلک بیش می کند کاوش
که تیر بر هدف پایدار می ریزد
رگ کدام محیط است خامه صائب؟
که اینقدر گهر شاهوار می ریزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عرق نه از رخ آن گلعذار می ریزد
ستاره از فلک فتنه بار می ریزد
گره به رشته پرواز من گلی زده است
که از نسیم توجه ز بار می ریزد
بنای زندگی خضر هم به آب رسید
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.