صد زبان در پرده درد غنچه خاموش تو
جوش غیرت می زند خون بهار از جوش تو
بشکند چون زلف، بازار بتان سنگدل
کاکل مشکین گذارد پای چون بر دوش تو
عطسه مغز نافه را خالی کند از بوی مشک
آستین چون برفشاند زلف عنبرپوش تو
آب خضر از شرم رفتار تو بر جا خشک ماند
سرو پا در گل که باشد تا شود همدوش تو؟
نوش و نیش عالم صورت به هم آمیخته است
زهر خط در چاشنی دارد لب چون نوش تو
نشأه بیهوشی حیرت بلند افتاده است
کی به هوش آید ز آشوب جزامدهوش تو؟
خاطرت از شکوه ما کی پریشان می شود؟
زلف پر کرده است از حرف پریشان گوش تو
همچو مژگان هر دو عالم را به هم انداخته است
از اشارت های پنهان چشم بازیگوش تو
بوی پیراهن ز بی تابی گربیان می درد
تا چو گل چاک گریبان باز کرد آغوش تو
در میان گوش و گوهر نسبت دیرینه است
نیست جا گفتار صائب را چرا در گوش تو؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حلقهٔ ارواح بینم گرد حلقهٔ گوش تو
آفتاب و ماه بینم حامل شبپوش تو
بیدلان را نرگس گویای تو خاموش کرد
عاشقان را کرد گویا پستهٔ خاموش تو
تلخ نو شیرینترست از شهد و شکر وقت کین
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.