گنجور

 
صائب تبریزی

نتوان به پای سعی رسیدن به طور عشق

خوابیده تر ز زلف بود راه دور عشق

دست ستیزه در کمر بیستون کند

درهر سری که هست می تازه زور عشق

از ظلمت وجود که می برد ره برون ؟

گر شمع پیش پای نمی داشت نور عشق

سیری ز شغل عشق ندارند عاشقان

چون آب شور تشنگی افزاست شور عشق

گر جای خار نشتر الماس سر زند

صائب قد نمی کشد ازراه دورعشق

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
واعظ قزوینی

خواهد نمک خمیر وجودت ز شور عشق

نانیست این، که پخته شود در تنور عشق

بر خود زدن نه پایه هر سست همت است

فرهاد کند جانی و، آن هم بزور عشق

چون سگ که اوفتد به نمک زار، دور نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه