گنجور

 
صائب تبریزی

از نهانخانه عصمت به تماشا بخرام

آهوان چشم به راهند به صحرا بخرام

ای که از گوهر مقصود نشان می طلبی

بر بساط گهر آبله پا بخرام

ای صبا آتش غیرت به زبان آمده است

به ادب در خم آن زلف چلیپا بخرام

کوهکن سخت به سرپنجه خود می نازد

ناخنی تیز کن ای آه و به خارا بخرام

قیمتی گوهر ساحل صدف دست تهی است

گر گهر می طلبی در دل دریا بخرام

چند صائب ز پی درد به هر جا بدوی؟

قدمی چند به دنبال مداوا بخرام