ز سرو قدِ تو شد شوره زارِ امکان سبز
ز شمعِ سبز تو شد بختِ این شبستان سبز
ز خطِ پشتِ لبت زنده می شود دلها
چنین بود چو کند سبزه آبِ حیوان سبز
میانِ اهلِ جنون سبز چوُن توانم شد؟
نشد ز گریهٔ من خارِ این بیابان سبز
به رودِ نیل رسان خویش را که هیهات است
کز آبِ چاه شود بختِ ماهِ کنعان سبز
ز هم گزیر ندارند نوش و نیش جهان
که بی گره نشود نی ز شکرستان سبز
چو زنگ از دلِ من بُرد باده، دانستم
که تخمِ سوخته گردد به ابرِ احسان سبز
تجَّردی که بوَد در لباس، محفوظ است
پناهِ شیر بود هست تا نیستان سبز
دلِ حریص به زنگِ قساوت آلوده است
که نانِ همیشه گدا را شود در انبان سبز
ز چشمِ شورِ کواکب مَجو برومندی
که هیچ دانه نگردد به زیرِ دندان سبز
اگر گشایشِ دل خواهی از بلا مگریز
که دانه میشود اینجا ز تیرِ باران سبز
به باده جوش! نزدِ خونِ خشکِ من صائب
نشد ز تربیتِ بحر شاخِ مرجان سبز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.