برگ عیشی نیست چشم از نوبهار او مرا
بس بود چون لاله داغی یادگار او مرا
یک دهن خمیازه ام چون زخم، بی شمشیر او
عالم آب است تیغ آبدار او مرا
خط باطل می کشد بر صفحه آیینه ها
گر دل روشن کند آیینه دار او مرا
می کند گرد یتیمی آب گوهر را زیاد
نیست گردی بر دل از خط غبار او مرا
خون من خواهد گرفت از دامن او گرد من
کرد اگر با خاک یکسان انتظار او مرا
می کنم از نامه و پیغام، اظهار حیات
سخت جانی کرد آخر شرمسار او مرا
صائب از خشم و عتاب او ندارم شکوه ای
خوشترست از صد گل بی خار، خار او مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.