گنجور

 
صائب تبریزی

زهی به غمزه جان‌سوز برق مذهب‌ها

به خنده شکرین نوبهار مشرب‌ها

به یک کرشمه که در کار آسمان کردی

هنوز می‌پرد از شوق چشم کوکب‌ها

سبکروان به نهانخانه عدم رفتند

بر آستانه چو نعلین مانده قالب‌ها

نه روز اختر سیار ترک ما گیرند

نه شب به خواب روند این پرنده عقرب‌ها

ازان به تیرگی شب خوشم که مجنون را

سیاه خیمه لیلی بود دل شب‌ها

گذشتم از سر مطلب، تمام شد مطلب

حجاب چهره مقصود بوده مطلب‌ها

بیا به عالم آسودگان خاک و ببین

ز دستبرد اجل پی بریده مرکب‌ها

فتاد تا به ره طرز مولوی صائب

سپند شعله فکرش شده است کوکب‌ها

 
 
 
غزل شمارهٔ ۶۶۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سیدای نسفی

چو غنچه تا به تبسم کشاده‌ای لب‌ها

برند نام تو مردم به جای یارب‌ها

ندا کنند به کوی تو زاهدان شب‌ها

زهی به غمزه جانسوز برق مذهب‌ها

جویای تبریزی

چنان به پیش فلک نالم از غمت شب‌ها

که خون دل می‌چکد از دیده‌های کوکب‌ها

چو بسته خون دلم را به خویش می‌آرد

برای خنده گشایم اگر ز هم لب‌ها

نگاه برق گذارش چو شمع دل‌ها گشت

[...]

حزین لاهیجی

زهی ز خط تو خرّم، بهار مشرب‌ها

حلال بر همه‌کس خون توبه، زان لب‌ها

چه جادوی است ندانم؟ که می‌کند با دل

به یک کرشمه نگاه تو، طیٓ مطلب‌ها

هوای ابر غنیمت بود، که می‌ترسم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه