زهی به غمزه جانسوز برق مذهبها
به خنده شکرین نوبهار مشربها
به یک کرشمه که در کار آسمان کردی
هنوز میپرد از شوق چشم کوکبها
سبکروان به نهانخانه عدم رفتند
بر آستانه چو نعلین مانده قالبها
نه روز اختر سیار ترک ما گیرند
نه شب به خواب روند این پرنده عقربها
ازان به تیرگی شب خوشم که مجنون را
سیاه خیمه لیلی بود دل شبها
گذشتم از سر مطلب، تمام شد مطلب
حجاب چهره مقصود بوده مطلبها
بیا به عالم آسودگان خاک و ببین
ز دستبرد اجل پی بریده مرکبها
فتاد تا به ره طرز مولوی صائب
سپند شعله فکرش شده است کوکبها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و دلانگیزی عشق و زندگی اشاره میکند. او از تاثیر چشمان معشوق و لحظات شاد زندگی سخن میگوید و به جذابیت خواب و خیال عشق نیز اشاره میکند. شاعر با ابراز حسرت بر رفتن سبکروان و یادآوری عشق مجنون و لیلی، به عمق احساسات انسانی میپردازد. در نهایت، این شعر به یک نوع درک بالاتر از زندگی و عشق میرسد و به دنیای آرامش و آسودگی دعوت میکند.
هوش مصنوعی: عجب که با یک نگاه کشتار میکند، در حالی که ادیان به خاطر خوشحالی و لطافت بهاری خود، ترویج عشق و محبت میکنند.
هوش مصنوعی: به خاطر یک حرکت زیبا که در آفرینش آسمان انجام دادی، هنوز هم از شوق چشم ستارهها به پرواز درمیآیند.
هوش مصنوعی: آسانفکران به دنیای عدم و نیستی پناه بردند، مانند قالبهایی که بر آستانه در، بهصورت نعلین باقی ماندهاند.
هوش مصنوعی: نه روز ستارههای متحرک به فکر ما میافتند و نه شب این پرندههای عقربها به خواب میروند.
هوش مصنوعی: من از تاریکی شب خوشحالم چراکه مجنون در چادر سیاه لیلی، در دل شبها زندگی میکرد.
هوش مصنوعی: من از موضوع اصلی عبور کردم، زیرا در نهایت آنچه مطرح بود تنها حجاب چهره معشوق بوده و دیگر بحث خاصی باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: بیایید به دنیای آرامشطلبان برویم و ببینیم که چطور زمان و سرنوشت، زندگی را از ما میگیرد و اثرش بر روی مرکبها قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: فکر و اندیشه شاعر مانند ستارهها در آسمان میدرخشند و روح او با زیبایی و نغمه مولوی در حرکت است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چو غنچه تا به تبسم کشادهای لبها
برند نام تو مردم به جای یاربها
ندا کنند به کوی تو زاهدان شبها
زهی به غمزه جانسوز برق مذهبها
چنان به پیش فلک نالم از غمت شبها
که خون دل میچکد از دیدههای کوکبها
چو بسته خون دلم را به خویش میآرد
برای خنده گشایم اگر ز هم لبها
نگاه برق گذارش چو شمع دلها گشت
[...]
زهی ز خط تو خرّم، بهار مشربها
حلال بر همهکس خون توبه، زان لبها
چه جادوی است ندانم؟ که میکند با دل
به یک کرشمه نگاه تو، طیٓ مطلبها
هوای ابر غنیمت بود، که میترسم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.