پردهدار و حاجب و دربان نمیباشد مرا
خانه چون آیینه بیمهمان نمیباشد مرا
دُرد و صافِ عالمِ امکان ز یک سرچشمه است
شکوهای از ساقیِ دوران نمیباشد مرا
کعبه و بتخانه یکسان است پیشِ چشمِ من
سنگِ کم در پلهٔ میزان نمیباشد مرا
در خراباتِ تجرّد میکنم چون عشق سِیر
خانه در معمورهٔ امکان نمیباشد مرا
طوقِ من چون قمریان از حلقهٔ ماتم بود
خاطرِ شاد و لبِ خندان نمیباشد مرا
آنچه چون آیینه دارم در نظر، نقشِ دل است
از کسی پوشیده و پنهان نمیباشد مرا
شعله را در پاکبازی داغ دارد همّتم
خارخارِ آرزو در جان نمیباشد مرا
قانعم با قطرهٔ آبی که دارم چون گهر
چشمِ آب از قُلزم و عمان نمیباشد مرا
نیک و بد یک جلوه چون آیینه دارد در دلم
شکوه از چشم و دلِ حیران نمیباشد مرا
دادهام دل را به دست عشق در روز ازل
یوسفِ بیجرم در زندان نمیباشد مرا
همچو مژگان تیرِ یک ترکش بود افکارِ من
مصرعِ بیرتبه در دیوان نمیباشد مرا
خود به خود چون غنچه صائب عقدهام وا میشود
احتیاجِ ناخن و دندان نمیباشد مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.