پردهدار و حاجب و دربان نمیباشد مرا
خانه چون آیینه بیمهمان نمیباشد مرا
دُرد و صافِ عالمِ امکان ز یک سرچشمه است
شکوهای از ساقیِ دوران نمیباشد مرا
کعبه و بتخانه یکسان است پیشِ چشمِ من
سنگِ کم در پلهٔ میزان نمیباشد مرا
در خراباتِ تجرّد میکنم چون عشق سِیر
خانه در معمورهٔ امکان نمیباشد مرا
طوقِ من چون قمریان از حلقهٔ ماتم بود
خاطرِ شاد و لبِ خندان نمیباشد مرا
آنچه چون آیینه دارم در نظر، نقشِ دل است
از کسی پوشیده و پنهان نمیباشد مرا
شعله را در پاکبازی داغ دارد همّتم
خارخارِ آرزو در جان نمیباشد مرا
قانعم با قطرهٔ آبی که دارم چون گهر
چشمِ آب از قُلزم و عمان نمیباشد مرا
نیک و بد یک جلوه چون آیینه دارد در دلم
شکوه از چشم و دلِ حیران نمیباشد مرا
دادهام دل را به دست عشق در روز ازل
یوسفِ بیجرم در زندان نمیباشد مرا
همچو مژگان تیرِ یک ترکش بود افکارِ من
مصرعِ بیرتبه در دیوان نمیباشد مرا
خود به خود چون غنچه صائب عقدهام وا میشود
احتیاجِ ناخن و دندان نمیباشد مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات و تجربیات شاعر در مورد زندگی، عشق و وجود اشاره دارد. شاعر بیان میکند که او از تشریفات و مرزهای دنیوی فراتر رفته و به صفای درون خود متصل شده است. او به نوعی از تصورات رایج درباره مکانها و اشیاء بیاعتنا است و تأکید میکند که کعبه و بتخانه برای او یکسان هستند. همچنین، او عشق را به عنوان نیروی محرکهی زندگیاش میداند و نشان میدهد که درک او از نیک و بد، یک دیدگاه درونی و عمیق است. شاعر در نهایت به تلاش برای شناخت خود و رهایی از غم و اندوه اشاره دارد، و به این نتیجه میرسد که تمام تجاربش برآمده از عشق و تلاش در درک خود است.
هوش مصنوعی: این جا خانهای مثل آیینه است که هیچ کس جز خودم در آن نیست. مثل این است که پردهدار و دربان ندارد و کسی به آن راهی ندارد.
هوش مصنوعی: شراب صاف و ناخالصیهای دنیا از یک منبع سرچشمه میگیرد و من به هیچکس از ساقی زمان شکایت ندارم.
هوش مصنوعی: برای من، کعبه و بتخانه هیچ تفاوتی ندارند؛ زیرا سنگی که در وزنسنج قرار دارد، برای من ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: در میخانهی رهایی از وابستگی زندگی میکنم، زیرا عشق برای من به خانهای در عالم وجود نمیرسد.
هوش مصنوعی: طوقی که بر گردنم هست مانند حلقهای از غم و اندوه است، بنابراین نه میتوانم شاد باشم و نه لبخندی بر چهرهام بیاورم.
هوش مصنوعی: آنچه که در ذهنم نمایان است، تصویر دل من است و این احساسات از نظر دیگران پنهان نیستند.
هوش مصنوعی: شعلهی عشق و پاکبازی در وجود من به شدت احساس میشود، اما در درونم چیزی جز حسرت و آرزو باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: من با همین قطرهٔ آبی که در اختیار دارم راضیام، چراکه ارزش آن برایم به اندازهٔ جواهر است و از دریاها و سرزمینهای بزرگ خیلی بیشتر نمیباشد.
هوش مصنوعی: خیری و شری که در زندگی تجربه میکنیم، مانند تصویر در آیینه، در دل من انعکاس دارد. من از چشم و دل گیج و ناامید، شکایتی ندارم.
هوش مصنوعی: دل خود را به عشق سپردهام، از زمانی که دنیا آغاز شده است. من مانند یوسفی بیگناه هستم که در زندان گرفتار شدهام.
هوش مصنوعی: افکار من مانند تیرهایی در یک ترکش هستند و نظم خاصی ندارند، بنابراین نمیتوانند به عنوان یک شعر مرتب و منظم در دیوان شعر قرار گیرند.
هوش مصنوعی: به تدریج و به طور طبیعی مثل غنچه، درونم باز میشود و دیگر نیازی به کمک ناخن و دندان ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.